سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 88/2/5 | 6:1 عصر | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*

به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها زندگی نامه آن حضرت را به صورت خلاصه برای شما آوردم

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

 نام، القاب، کنیه‌ها

نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد.

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

 

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 ولادت

فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار به یک مورد اکتفاء میکنیم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این مورد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

 

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غضب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 

وصیّت

در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

سرانجام روز سیزدهم جمادی الولی وبه روایت قویتر روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

 

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..." امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.




تاریخ : یکشنبه 87/2/15 | 2:59 صبح | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*
حکم معترف چیست؟؟؟
عمر بخوبى از مقام و منزلت و شخصیت مولا امیرالمؤمنین خبر داشت، روایاتى که از طریق سنت در این موضوع وارد شده، بسیار است که خود او اعتراف مى‏نموده، و احادیثى را از رسول خدا نقل کرده است، ولى همانطور که ذکر شد تبعیت از حق، طهارت نفس، و صفاى باطن، و انقیاد لازم دارد و این هذا؟

علامه امینى گوید که حافظ دار قطنى و ابن عساکر تخریج این حدیث نموده‏ اند که دو نفر نزد عمر بن خطاب آمدند، و از طلاق کنیز سئوال کردند که چند مرتبه مى‏توان او را طلاق داد، تا حرام نشود، و دیگر نتوان او را بعقد جدیدى نیز در حباله نکاح درآورد.

عمر با آنها برخاست تا آنکه بمسجد آمده و در میان حلقه‏اى از جمعیت مرد اصلعى نشسته بود

عمر گفت‏ اى اصلع در طلاق امة (یعنى کنیز) چه مى‏گوئى؟

آن مرد سر خود را بسوى او بلند کرد و با دو انگشت ‏سبابه و وسطى اشاره کرد.

عمر دانست که طلاق امه دو طلاق است و فورا به آن دو مرد گفت تطلیقتان یعنى دو بار طلاق. یکى از آن دو گفت: سبحان الله ما نزد تو آمدیم، و تو امیرالمؤمنین و بزرگ آنها هستى!چگونه با ما آمدى تا در مقابل این مرد ایستادى!و از او سئوال کردى!و به اشاره او با دو انگشت‏ خود اکتفا نمودى؟

عمر به آندو گفت: آیا مى‏دانید این مرد کیست؟

گفتند: نه گفت: این على بن ابیطالب است
اشهد على رسول الله صلى الله علیه و آله لسمعته و هو یقول: ان السماوات السبع، و الارضین السبع، لو وضعا فى کفة، ثم وضع ایمان على فى کفة لرجح ایمان على بن ابیطالب

عمر به آندو گفت: شهادت مى‏دهم بر رسول خدا که از او شنیدم که درباره على مى‏فرمود: اگر آسمان‏هاى هفتگاه و زمین‏هاى هفت طبقه را در کفه ترازوئى بگذارند، و سپس ایمان على را در کفه دیگر بگذارند، هر آینه ایمان على بن ابیطالب سنگین‏تر خواهد بود.

سپس علامه امینى گوید در حدیثى که زمخشرى روایت کرده مى‏گوید: آندو نفر بعمر گفتند: تو خلیفه مسلمین هستى و آمده ‏ایم از تو سؤال کنیم!تو ما را پیش مرد دگرى بردى، و از او سئوال نمودى، یکى از آندو گفت: سوگند بخدا که‏اى عمر من دیگر با تو سخن نخواهم گفت:

عمر گفت: واى بر تو!مى‏دانى این مرد که بود؟او على بن ابیطالب است الخ.

و این روایت را دارقطنى و ابن عساکر از حافظین نقل نموده‏اند، و نیز گنجى در کفایه ص 129 روایت نموده و گفته است که هذا حسن ثابت، این روایت، روایت‏خوب و قبول آن نزد علماء ثابت‏شده است.

و نیز از طریق رواة زمخشرى، خوارزمى امام الحرمین در مناقب ص 78 و سید على همدانى شافعى در مودة القربى روایت کرده‏اند، و حدیث میزان و ترازو را از عمر، محب الدین طبرى در کتاب ریاض النضره ج 1 ص 244 و صفورى در نزهة المجالس ج 2 ص 240 آورده‏اند.



تاریخ : یکشنبه 87/2/15 | 2:56 صبح | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*

هر دو اعتراف می کنند که  حضرت علی علیه السلام  اعلم امت است!!!؟

و اما از روایاتیکه دلالت دارد بر آنکه ابوبکر و عمر و عثمان در حکم و علم به امیرالمؤمنین علیه السلام رجوع مى‏کردند، در «غایة المرام‏» از مسند احمد حنبل با سلسله اسناد خود روایت کند، از یحیى بن سعید بن مسیب قال: کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها ابوالحسن

عمر در هر مشکله‏اى پیش مى‏آمد، و امیرالمؤمنین علیه السلام براى حل آن حاضر نبودند به خدا پناه مى‏برد، و نیز از موفق بن احمد، با سلسله سند متصل خود روایت کرده است، از زید بن على از پدرش، از جدش، از على بن ابیطالب علیه السلام که فرمود: در زمان حکومت عمر، زن آبستنى را به نزد او آوردند که اعتراف بر زناى خود نماید زن اعتراف بفجور نمود، و عمر امر کرد تا او را ببرند و رجم کنند، زن در راه با على بن ابیطالب برخورد کرد.

حضرت فرمود: این زن چه کرده است که او را براى حد مى‏برند؟گفتند: زنا کرده است، و عمر امر کرده است که باید او را سنگسار کرد امیرالمؤمنین زن را نزد عمر برگردانده و فرمودند: آیا تو امر کردى که او را سنگسار کنند؟


عمر گفت: آرى چون خود زن اعتراف به گناه خود نموده است

فقال على:هذا سلطانک علیها فما سلطانک على الذى فى بطنها، و لعلک انتهرتها و اخفتها.

فقال عمر: قد کان ذاک.

قال: او ما سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: لا حد على معترف بعد بلاء انه من قیدت او حبست او تهدرت فلا اقرار له، فخلا سبیلها.

ثم قال عمر: عجزت النساء ان تلد مثل على بن ابیطالب رضى الله عنه لو لا على لهلک عمر


امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:اى عمر! اعتراف او بر گناه موجب شد که تو بتوانى بر خود او حد جارى کنى، پس چه چیز موجب شده است که بر طفلیکه دررحم خود دارد مسلط گردى، و آن بیگناه را بواسطه حد زدن بر مادرش بکشى؟و شاید تو با شدت او را دور رانده‏اى و او را ترسانیده‏اى که حقیقت را در واقع پنهان داشته، و از اعتراف به زنا خوددارى ننموده است.

عمر گفت آرى چنین بوده است.

حضرت فرمود: آیا نشنیده‏اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر کسیکه اقرار و اعترافش بگناه از روى شکنجه و ترس باشد بر او حد جارى نمى‏شود؟

هر کس را که براى اقرار و اعتراف بگناه در زنجیر و غل بکشند، یا او را زندان کنند یا او را تهدید نمایند، اقرار او نافذ نیست.

على چون این کلمات را فرمود، آن زن را رها کرد، و عمر چون این کلمات را شنید گفت: زنان عاجزند از آنکه بتوانند مانند على بن ابیطالب فرزندى بزایند، اگر على نبود هر آینه عمر هلاک مى‏شد.

و نیز از طریق خاصه از محمد بن یعقوب با سند متصل خود از حضرت صادق روایت نموده است، که در زمان خلافت ابوبکر مردى شراب نوشیده بود، او را به نزد ابوبکر آوردند.

ابوبکر پرسید آیا تو خمر نوشیده‏اى؟

گفت آرى.

ابوبکر گفت: خمر نوشیدن حرام است.

مرد گفت: من اسلام اختیار کرده‏ام و اسلام من قوى است لکن منزلگاه من در جائیست که همه مردم خمر مى‏نوشند، و آن را حلال مى‏شمرند، من اگر مى‏دانستم که نوشیدن خمر حرام است، البته اجتناب مى‏نمودم.

ابوبکر روى به عمر نمود و گفت: راى تو درباره این مرد چیست؟

عمر گفت: مشکله‏ایست که راه حل آن جز در نزد ابوالحسن پیدا نشود، على را بخوانید و سپس عمر گفت: حکم و قضاء واقع در خانه على قرار دارد.

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: ابوبکر و عمر برخاستند، و آن مرد را با خود آوردند، و جماعتى که در محضر بودند همگى به نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند، ابوبکر داستان را معروض داشت، و آن مرد نیز قصه خود را بازگو کرد.

حضرت فرمودند، بفرستید با او کسى را در مجالس مهاجرین و انصار تا تفحص کند که آیا تا به حال از آنان کسى آیه حرمت‏خمر را بر آن مرد خوانده‏است؟و اگر خوانده است‏بر خواندنش شهادت دهد.

همین دستور را اجرا کردند، و هیچکس از مهاجرین و انصار گواهى بر قرائت و تلاوت آیه تحریم خمر درباره وى نداد.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام او را آزاد نموده و فرمودند: از این پس اگر خمر بنوشى ما بر تو حد جارى خواهیم ساخت.

و نیز روایاتیکه دلالت دارد بر آنکه حق پیوسته با على است و با آنحضرت است هر جا که دور بزند و بگردش درآید.

در کتاب «جمع بین صحاح سته‏» که تالیف رزین امام الحرمین است در جزء سوم آن در مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام از صحیح بخارى روایت کرده است که قال امیر المؤمنین علیه السلام: سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: رحم الله علیا اللهم ادرالحق معه حیث دار

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: من از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: خداى رحمت‏خود را بر على بفرستد، بار پروردگارا هر جا که على حرکت کند، و بگردد، حق را با او بگردش و حرکت درآور.

و عجیب آنست که بسیارى از این روایات را خود ابوبکر و عمر و عثمان و عائشه و عمرو عاص و غیر هم از صحابه از رسول خدا روایت کرده‏اند.

در کتاب «مقام امیرالمؤمنین على بن ابیطالب عند الخلفا و اولادهم و الصحابة» پنجاه حدیث در فضائل امیرالمؤمنین از رسول الله بروایت‏خلفاء و اولادشان و صحابه، از علماى اهل سنت و محدثین آنها روایت کرده، و شواهدى در ذیل هر حدیث‏بیان نموده است.

از جمله روایتى است که عمر باعرابى مى‏گوید: ویحک ما تدرى من‏هذا؟هذا مولاى و مولى کل مؤمن و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن واى بر تواى مرد عرب!آیا میدانى این مرد کیست؟اینمرد على بن ابیطالب مولاى من و مولاى هر مومنى است و هر کسیکه على مولاى او نباشد آنکس مومن نیست.




تاریخ : یکشنبه 87/2/15 | 2:47 صبح | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*
مسعودى گوید: و لما احتضر ابوبکر قال: ما آسى على شیئى الا على ثلاث فعلتها، و وددت انى ترکتها، و ثلاث ترکتها و وددت انى فعلتها، و ثلاث وددت انى سالت رسول الله صلى الله علیه و آله عنها، فاما الثلاث التى فعلتها و وددت انى ترکتها، فوددت انى لم اکن فتشت‏بیت فاطمة، و ذکر فى ذلک کلاما کثیرا.

چون زمان وفات ابوبکر رسید و به حال احتضار درآمد، گفت: من بر چیزى تاسف نمى‏خورم، مگر بر سه چیز که به جاى آوردم، و دوست داشتم که آنها را به جاى نمى‏آوردم، و بر سه چیز که به جاى نیاوردم، و دوست داشتم که آنها را به جاى مى‏آوردم. و از سه چیز که دوست داشتم از رسول خدا صلى الله علیه و آله سئوال کنم و سئوال نکردم. اما آن سه چیزیکه به جاى آوردم، و دوست داشتم که آنها را به جاى نمى‏آوردم، یکى آن بود که دوست داشتم که از خانه فاطمه تفتیش و تفحص به عمل نمى‏آوردم، و در این باره سخنان بسیارى گفت.

این روایت را علاوه بر مسعودى، طبرى در تاریخ خود، و ابن قتیبه در «الامامة و السیاسة‏» و ابن عبد ربه در «عقد الفرید» آورده است

و علامه امینى در الغدیر علاوه بر این مصادر از ابوعبید در کتاب الاموال ص 131 نیز آورده است و فرموده است: سندهاى این حدیث صحیح و راویان آن همه از موثقین هستند و چهار نفر از آنها از راویان صحاح ششگانه معروف عامه مى‏باشند.



تاریخ : یکشنبه 87/2/15 | 2:27 صبح | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*

اظهار ندامت ابابکر از قبول خلافت

ابوبکر چند بار از خلافت‏ خود اظهار پشیمانى نمود. کرارا گفت: اقیلونى، اقیلونى و لست ‏بخیرکم

بار خلافت را از گردن من بردارید من بهترین افراد شما نیستم!

باید به او گفت: اگر خلافت را که ربودى به امر خدا بود، چگونه مى‏خواهى رها کنى؟و اگر به امر خدا نبود چگونه ربودى؟اینجاست که مانند کلاف سردرگم متحیر و سرگردان مى‏شود، چون قدرت تحمل این بار را ندارد از طرفى، و از طرف دیگر هم دلش نمى‏آید که بگذارد تا صاحبش بردارد«کظلمات فى بحر لجى، یغشاه موج من فوقه موج، من فوقه سحاب، ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لم یکد یریها، و من لم یجعل الله له نورا فماله من نور»

ابوبکر پس از بیعت در سقیفه، روز دیگر بر منبر رسول خدا در مسجد پیغمبر بالا رفت، و ضمن خطبه گفت: ایها الناس، فانى قدولیت علیکم، و لست‏ بخیرکم، فان احسنت فاعینونى، و ان اسات فقومونى... اطیعونى ما اطعت الله، و اذا عصیت الله و رسوله، فلاطاعة لى علیکم.

اى مردم من سرپرستى و صاحب اختیارى شما را بدست گرفته‏ام، و بهترین شما نیستم، اگر در این تولیت کار خوب کردم مرا کمک کنید، و اگر بدى کردم شما مرا راست کنید.

تا آنکه گوید: مرا اطاعت کنید تا هنگامیکه من خدا را اطاعت کردم، و زمانیکه مخالفت‏خدا و رسول خدا را نمودم مرا بر شما طاعتى نیست.

و طبرى گوید: چون ابوبکر در میان مردم شروع به خطبه کرد گفت:

ایها الناس انما انا مثلکم، و انى لا ادرى لعلکم ستکلفون ما کان رسول الله صلى الله علیه و آله یطیق، ان الله اصطفى محمدا على العالمین، و عصمه من الآفات، و انما انا متبع، و لست‏بمبتدع، فان استقمت فتابعونى و ان زغت فقومونى، تا آنکه گوید: و ان لى شیطانا یعترینى فاذا اتانى فاجتنبونى

گفت:اى مردم من مثل شما هستم، و من نمى‏دانم شاید شما تکالیف مهمى را از من بخواهید، آن چیزهائى که فقط رسول خدا طاقت آنرا داشت، خداوندمحمد را بر جهانیان برگزید، و او را از آفات مصون داشت و لکن من تابع شریعت هستم، نه آنکه از پیش از خود چیزى آورده باشم، اگر در این وظیفه ریاست و خلافت مسلمین درست رفتار کردم، از من پیروى کنید!و اگر منحرف شدم مرا راست کنید!

تا آنکه گوید: و به تحقیق که براى من شیطانى است که مرا فرو مى‏گیرد، هر وقت که آن شیطان به سراغ من آمد شما از من اجتناب کنید.

درست در این فقرات ملاحظه شود که چقدر با ترس و جبن سخن مى‏گوید!!!!؟؟



  • گسیختن
  • تازیانه
  • کارت شارژ همراه اول