سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 88/6/16 | 4:22 عصر | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*

اخبار غیبی امیر المؤمنین علیه السلام به شهادت خود

ابن حجر هیتمى گوید: و سئل و هو على المنبر بالکوفة عن قوله تعالى: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»[سوره احزاب 33- آیه 23.]فقال: اللهم غفرا، هذه الآیات نزلت فى و فى عمى حمزة و فى ابن عمى عبیدة بن الحارث بن عبد المطلب، فاما عبیدة فقضى نحبه شهیدا یوم بدر، و حمزة قضى نحبه شهیدا یوم احد، و اما انا فانتظر اشقاها یخضب هذه من هذه و اشار بیده الى لحیته و راسه - عهد عهده الى حبیبى ابو القاسم صلى الله علیه و آله و سلم.

مى‏گوید: «حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بر فراز مسجد کوفه بودند که کسى‏

از تفسیر آیه شریفه «رجال صدقوا» و شان نزول آن سئوال کرد.حضرت فرمود: خدایا آمرزش با توست، سپس فرمود: این آیات درباره من و درباره عموى من حمزه و درباره فرزند عموى من عبیدة بن الحارث نازل شده است.اما عبیده در جنگ بدر به درجه شهادت رسید، و اما حمزه در جنگ احد شهید گشت، و اما من منتظرم که شقى‏ترین امت این را از این خضاب کند - و با دست‏خود اشاره به محاسن خود و به سر خود نمودند - و این پیمانى است که حبیب من محمد صلى الله علیه و آله و سلم با من بسته است‏».

و روى ان علیا جاءه ابن ملجم یستحمله فحمله، ثم قال رضى الله عنه:

ارید حیاته و یرید قتلى

عذیرى من خلیلى من مراد

ثم قال: هذا و الله قاتلى، فقیل له: الا تقتله؟ فقال: فمن یقتلنى؟!   «الصواعق المحرقة‏» ص 80.

«و در روایت آمده که ابن ملجم خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آمده و طلب حاجت و مرکب سوارى کرد، حضرت به او اسبى داد و حاجت او را برآورد و سپس فرمود: من براى او زندگى و حیات مى‏خواهم و او اراده کشتن مرا دارد، بیاور پذیرنده عذر مرا در این صورت از دوستان من از طائفه مراد.و سپس فرمود: سوگند به خدا که این مرد قاتل من است.به حضرت گفتند: آیا او را نمى‏کشى؟ حضرت فرمود: پس چه کسى مرا خواهد کشت؟».




تاریخ : شنبه 88/2/5 | 6:1 عصر | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*

به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها زندگی نامه آن حضرت را به صورت خلاصه برای شما آوردم

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

 نام، القاب، کنیه‌ها

نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد.

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

 

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 ولادت

فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار به یک مورد اکتفاء میکنیم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این مورد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

 

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غضب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 

وصیّت

در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

سرانجام روز سیزدهم جمادی الولی وبه روایت قویتر روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

 

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..." امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.




تاریخ : شنبه 87/9/9 | 12:55 صبح | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*

 

هشتمین امام معصوم علیه السلام در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب رویت جمال جواد الائمه علیه السلام بودند. حدود چهل و هفتمین بهارعمرامام رضا علیه السلام سپرى مى شد اما هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزار قرار مى دادند که نمونه آن را مى توان در مکتوب «حسین ابن قیاما» مشاهده کرد.

هشتمین امام معصوم علیه السلام در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب رویت جمال جواد الائمه علیه السلام بودند. حدود چهل و هفتمین بهارعمرامام رضا علیه السلام سپرى مى شد اما هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان آنها قرار داشت که گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزار قرار مى دادند که نمونه آن را مى توان در مکتوب «حسین ابن قیاما» مشاهده کرد.
او که از سران «واقفیه» بود در نامه اى به امام رضا علیه السلام مى نویسد: چگونه ممکن است امام باشى در صورتى که فرزندى ندارى و امام علیه السلام پاسخ او را چنین نگاشت که از کجا مى دانى که من فرزندى نخواهم داشت چند روزى طول نخواهد کشید که خداوند به من پسرى عنایت خواهد کرد که حق را از باطل جدا مى کند.
تا اینکه طبق پیش بینى امام علیه السلام در رمضان سال 195 هجرى و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال، ستاره امام جواد علیه السلام متجلى شد و مادرش «سبیکه» را که از خاندان «ماریه قبطیه»همسر پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم بود و به فرموده امام رضا علیه السلام آفرینشى پاکیزه ومنزه داشت، مرتبت و مقامى والاتر بخشید.
ولادت امام جواد علیه السلام تمامى شایعات مربوط به امام رضا علیه السلام را پایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین جهت، که امام در حق فرزندش فرمود: این مولودى است که براى شیعیان ما «در این زمان» با برکت تر از او زاده نشده است.
مولودى که حدود شانزده سال رهبرى و امامت شیعیان را عهده دارشد و در این راستا آثارى شگفت از خویش به یادگار گذارد و مکتب علمى، اجتماعى شیعه را جلوه خاص بخشید.
شهادت آن بزرگوار پایانى است بر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغش تلاشهایى که خلفاى بنى عباس و دشمنانش را آن چنان غافلگیر نمود که نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى است به عوامل و موجبات شهادت آن حضرت که در این زمینه به بررسى سه عامل مى پردازیم
.
 

                                                ادامه مطلب...


تاریخ : پنج شنبه 87/8/2 | 1:0 صبح | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*

شخصیت علمی امام صادق (علیه السلام)‏ 



در دوره امامت امام صادق(علیه السلام) مسلمانان بیش از پیش به علم و دانش روی آوردند و در بیشتر شهرهای قلمرو اسلام بویژه در مدینه، مکه، کوفه، بصره و... مجالس درس و مناظره‎های علمی دایر و از رونق خاصی برخوردار گردید. 

در این زمان با استفاده از فرصت به دست آمده امام صادق(علیه السلام) توانست نهضت علمی فرهنگی پدرش امام باقر(علیه السلام) را ادامه داده و علوم و معارف اهل بیت را بیان کرده در همه جا منتشر کند. سفرهای اجباری و اختیاری امام به عراق و به شهرهای حیره، هاشمیه و کوفه و برخورد با اربابان دیگر مذاهب فقهی و کلامی نقش بسزایی در معرفی علوم اهل بیت و گسترش آن در جامعه داشت. 

در این شهرها گروههای مختلف برای فراگیری دانش نزد آن حضرت می‎آمدند و از دریای دانش ایشان بهره‎ می‎بردند. برخورد ایشان با گروههای مختلف مردم سبب شد که آوازه شهرتش در دانش و بینش دینی، علم و تقوی، سخاوت و جود و کرم و... در تمام قلمرو اسلام طنین انداز شود و مردم از هر سو برای استفاده از دانش بیکران ایشان رو سویشان کنند.

در این دوره علوم و فلسفه ایرانی، هندی و یونانی به حوزه اسلامی راه یافت و بازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهای مختلف به زبان عربی گرم و پر رونق گردید. 

همچنین مکتبهای کلامی و فرقه مذهبی و فقهی در این عصر پایه‎گذاری شد. امام صادق(علیه السلام) با تمام جریانهای فکری و عقیدتی آن روز برخورد کرده و موضوع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخته و برتری بینش اسلام شیعی را ثابت کرده است. 

مناظرات امام صادق(علیه السلام) با اربابان دانش‎های گوناگون چون پزشکان، فقیهان، منجمان، متکلمان، صوفیان و... به ویژه مناظرات وی با ابوحنیفه مشهور و در منابع شیعه و سنی ثبت است

                                                        به روی ادامه ی مطلب کلیک کنید

                                                                                                                                                                    ادامه مطلب...


تاریخ : چهارشنبه 87/8/1 | 1:0 صبح | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*

                                                                                             

 شهادت امام صادق علیه السلام 

جاده حیرت بسی پر پیچ بود               لطف ساقی بود و باقی هیچ بود                                                            

مکه زیر سایه خناس  بود                    شیعه  در  بند بنی  العباس  بود

حضرت صادق اگر ساقی نبود              یک نشان از شیعگی باقی نبود

فقه شمشیر امام صادق است                هر که بی شمشیر شد نالایق است

حسادت و کینه منصور را پایانی نبود و شیوه‎ها و ترفندهایی که برای کمرنگ کردن موقعیت امام(علیه السلام) بکار می‎برد مؤثر واقع نمی‎شد. گاهی برای شکستن عزت خدادادی امام(علیه السلام)، ایشان را تحقیر می‎کرد و به او می‎گفت: برخلاف تصوّر عامّه تو دارای چنان شأن و موقعیتی نیستی. مردم درباره تو خیالات واهی دارند و گمان می‎کنند تو اول شخصیت دنیای اسلامی ولی این چنین نیست...


البته امام(علیه السلام) در برابر او، آنجا که جای گفتن حق و اعلام موجودیت بود فرو نمی‎ماند. روزی در برابر تحقیرش فرمود: من شاخه‎ای ازشاخه‎های درخت پربار رسالتم، پرورده شده در دامان فرشتگانم، مشعلی از مشعل‎های فروزان وستاره‎ای درخشان ازستارگان روشنی بخش آسمان ولایتم و...

گاهی او را متهم می‎کرد که تو قصد خرید اسلحه و آشوب علیه من را داری، می‎خواهی علیه حکومت من بلوائی برپا کنی، می‎خواهی مردم را علیه من بشورانی، تو درصدد جمع‎آوری پول برای براندازی من و از بین بردن حکومت منی و... و گاهی او را متهم می‎کرد که عقیده معتزله را پذیرفته است و بر این اساس برای امام شرآفرینی می‎کرد.

امام(علیه السلام) را در آن سن و سال احضار می‎نمود، آمد و شد ایشان را تحت مراقبت قرار می‎داد. به والی خود درمدینه دستور می‎داد که کار را براو سخت بگیرد وآمد و شد او را زیر نظر داشته باشد. کینه و خشم از سر و روی منصور در رابطه با امام می‎بارید و می‎کوشید ازطریق مضیقه‎سازی او را در زحمت اندازد و البته مشیت الهی مانع آن می‎شد که او پیش از موقع به قتل امام(علیه السلام) اقدام نماید و خدای ایشان را از شر او حفظ می‎کرد.

سرانجام منصور که نمی‎توانست پیشرفت امام(علیه السلام) را ببیند و عظمت روزافزون ایشان را تحمل نماید، طرح قتل ایشان را از طریق مسموم کردن تهیه نمود.

حضرت صادق(علیه السلام) در ماه شوّال سال یکصد و چهل و هشت به سبب انگور زهرآلودی که منصور به آن حضرت خورانیده بود، به شهادت رسید. در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتابهای معتبر معین نکرده‎اند که شهادت ایشان در کدام روز از شوّال بوده است ولی صاحب کتاب جنّات الخلود بیست و پنجم آن ماه را به عنوان روز شهادت ایشان معیّن کرده و بنا بر قولی شهادت ایشان روز دوشنبه نیمه ماه رجب بوده است. 

نقل شده است که مردی از اصحاب آن حضرت، در زمان بیماری امام که منجر به وفات آن حضرت گردید، نزد ایشان رفت. آن حضرت را چنان لاغرو ضعیف یافت که گویا هیچ چیز از آن بزرگوار جز سر نازنینش باقی نمانده است. آن مرد از این حالت امام به گریه درآمد. حضرت فرمود: «برای چه گریه می‎کنی؟» گفت: گریه نکنم با آن که شما را به این حال می‎بینم؟ فرمود: «گریه نکن، همانا مؤمن به گونه‎ای است که هر چه بر او وارد شود خیر او است و اگر اعضای او بریده شود، برای او خیر است و اگر مالک مشرق و مغرب نیز شود برای او خیراست.» 

شیخ طوسی از سالمه، کنیز حضرت صادق(علیه السلام ) روایت کرده که گفت: من در وقت احتضار نزد حضرت صادق(علیه السلام) بودم که بی‎هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: «به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهید، به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید.» من گفتم: به مردی که برتو با کارد حمله کرد و می‎خواست ترا بکشد، عطا می‎کنی ومی‎بخشی؟ فرمود: «می‎خواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم که در وصف ایشان فرموده: والذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل ویخشون ربّهم ویخافون سوء الحساب. یعنی: وآنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می‎نمایند (صله رحم می‎کنند) و از خدایشان می‎ترسند و از محاسبه بد فرجام بیم‎ناکند.» 

سپس فرمود: «ای سالمه، بدرستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد وآن را خوشبو گردانید و بوی مطبوع آن از فاصله‎ای به مسافت دو هزار سال به مشام می‎رسد و بوی آن را کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده در نمی‎یابد.» 

شیخ صدوق از ابو بصیر روایت کرده است که گفت: خدمت امّ حمیده، همسر حضرت صادق(علیه السلام) برای تسلیت گوئی مشرف شدم. و گریست و من نیز به جهت گریه او گریستم. پس از آن فرمود: ای ابو محمد اگر حضرت صادق(علیه السلام) را در وقت فوت می‎دیدی، همانا امر عجیبی را مشاهده می‎کردی. چشم‎های خود را گشود وگفت: «هر کسی را که بین من و او قرابت و خویشی است، به نزد من بیاورید.» پس ما همه خویشان را به نزد او آوردیم، آن حضرت نگاهی به سوی آنها انداخت و فرمود: إنّ شفاعتنالا تنال مستخفّاً بالصّلوة. یعنی: شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی‎رسد.»

برطبق وصیت، ایشان را غسل دادند و کفن کردند. امام کاظم(علیه السلام) ایشان را در لباس احرام و پارچه یا پیراهنی که یادگار جدشان امام سجاد(علیه السلام) بود و نیز درمیان بُردی که آن را به چهل دنیار خریده بود، پیچیده و کفن کرد.

امام کاظم(علیه السلام) ضمناً دستور داد چراغ اطاقی را که پدرش در آن می‎زیست همچنان روشن نگاه دارند واین چراغ تا امام موسی کاظم(علیه السلام) در مدینه بود، همه شب روشن بود تا این که به عراق احضار شد. پیش از این نیز امام صادق(علیه السلام) چراغ اطاق پدرش امام باقر(علیه السلام) را روشن نگاه داشته بود.

ابوهریره عجلی که از شعرای اهل بیت(علیهم السلام) و ازعلاقمندان آنان بوده در رثای امام آن هنگام که بدن مطهرش را روی تخت روان به سوی بقیع می‎برده‎اند، چنین سروده است: 

«به آنان که رفتند امام را روی دوشهایشان حمل کنند گفتم: آیا می‎دانید که چه شخصیتی را به گورستان می‎برید؟ کوه ثبیر را که چه مرتفع وبلند است! اینک مردمانی را می‎بینم که هر یک مشتی خاک روی بدن مقدسش می‎ریزند. چقدر شایسته است که آن را بر سر خویش بریزند. 

ای صادق راستگو و ای فرزند راستان و صادقان! به پدران پاک و پاکیزه‎ات سوگندِ راستین می‎خورم و خداوند تعالی و پروردگار خاوران نیز بوجود شما سوگند یاد کرده و فرموده است: دوازده ستاره درخشانی که درعالم الهی همیشه پیشرو پیشگام بوده اند.» 

ایشان را نیز چون امامان گرانقدر پیشین به سوی بقیع بردند و در کنار امام مجتبی، امام سجاد و امام باقر(علیهم السلام) در قبه عباس دفن کردند. او را در قبری جای داده‎اند که بر صدها خانه زندگان بی‎تفاوت برتر است.



  تعیین وصى 


روایت شده است که فردی به نام ابوجعفر پیک‎رسان اهل خراسان بود. جمعیتی از اهل خراسان نزد او آمدند و از او درخواست کردند حمل اموال و کالاهائی را که باید به دست حضرت صادق(علیه السلام) برسد برعهده بگیرد وآنها را با خود نزد حضرت ببرد وهمچنین مسائلی را که نیاز به نظر خواهی بود، به آن حضرت انتقال دهد ونظر ایشان را جویا شود. 

ابوجعفر آن اموال را با خود به کوفه برد، در آنجا منزل کرد و به زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت. 

در کنار قبر شیخی را دید که جماعتی دور او حلقه زده‎اند. همین که از زیارت خود فارغ شد، به طرف ایشان رفت وفهمید که آنها از فقهای شیعه هستند و از آن شیخ فقه می‎آموزند. ازآن گروه پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالی است وبعد نزد آنها نشست. 

ابوجعفر، آن مرد خراسانی می‎گوید: در این بین که ما نشسته بودیم مردی عرب وارد شد وگفت: 

من ازمدینه می‎آیم و جعفر بن محمّد(علیه السلام) وفات کرد. ابوحمزه از شنیدن این خبر، در اثر وحشتی که به او دست داده بود فریادی کشید و دو دست خود را بر زمین زد. سپس ازآن مرد عرب پرسید که آیا شنیدی چه کسی را وصی وجانشین خویش کرد؟ 

گفت: وصی خود را دو پسرش عبدالله و موسی (علیه السلام) و منصور خلیفه عباسی قرار داد. ابوحمزه گفت: سپاس خدا را که ما را هدایت نمود و نگذاشت که گمراه شویم! دلّ علی الصّغیر و بیّن علی الکبیر و ستر الأمر العظیم. 

سپس ابوحمزه نزد قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت ومشغول به نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. سپس من نزد او رفتم وگفتم: این چند کلمه‎ای را که گفتی برای من تفسیر کن. 

او نیز کلام خود را چنین تفسیر نمود: آشکار است که تعیین منصور به عنوان وصی برای تقیه می‎باشد که وصی او را به قتل نرساند و فرزند کوچک که امام موسی کاظم(علیه السلام) است را با فرزند بزرگتر که عبدالله است ذکر کرد تا مردم بدانند که عبدالله قابلیت امامت را ندارد، زیرا که اگر فرزند بزرگ نقصی در بدن و دین نداشته باشد، بایستی که او امام باشد و عبدالله پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت ودینش نیز ناقص بود وبه احکام شریعت جاهل بود واگر این نواقص را نمی‎داشت به او اکتفا می‎کرد. پس ازاین تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) امام بر حق است ومعرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور واز روی مصلحت بوده است. 

شیخ کلینی و شیخ طوسی و ابن شهرآشوب از ابوایوب جوزی روایت کرده اند که گفت: نیمه‎های شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته ودر کنارش شمعی روشن است و نامه‎ای در دست دارد و می‎خواند. وقتی به او سلام کردم آن نامه را به طرف من انداخت وگریه کرد و گفت: این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته جعفر بن محمّد(علیه السلام) وفات نموده است. سپس سه بار گفت: انّا لله وانّا الیه راجعون و گفت: کجا مانند جعفر(علیه السلام) یافت می‎شود؟ سپس گفت: برای محمّد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معیّنی وصیّت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنج نفر را وصی خود قرار داده است: خلیفه (خود منصور) ومحمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و موسی(علیه السلام) و حمیده مادر موسی (علیه السلام). چون منصور نامه را خواند گفت: اینها را نمی‎توان کشت. 

علامه مجلسی گفته است که چون حضرت به علم امامت، می‎دانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را بحسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود و در ابتدا هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی کاظم(علیه السلام) را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم می‎دانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرتست چنانچه از روایت ابوحمزه که گذشت معلوم گشت.


 


  ثواب زیارت حضرت امام صادق(علیه السلام) 


از دیدگاه سنت اسلامی، زیارت مؤمن در هر دو حال حیات و مرگ ثواب و اجر فراوان دارد، بویژه اگر او ،امام و پیشوای مؤمنان باشد.

بعلاوه زیارت قبورانبیاء و اوصیای آنان، ترویج شعائر دین و زنده نگاه داشتن آئین و جاودانگی نام ایشان و توجه دادن دلها به سویشان و تشویق و ترغیب مردم به پیروی از مرام و دینشان می‎باشد، و این کاری است که همه عقلای جهان آن را می‎پسندند و هر قومی در احیای آثار بزرگان خود و زنده نگاه داشتن نام و نشانشان و رواج دادن مرامشان می‎کوشد. 

آری، دیدار مزار پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام) تعظیم و بزرگداشت شعائر دینی است و تعظیم شعائر الهی از نشانه‎های تقوای دلها است. 

احادیث و روایاتی را که در زمینه فضیلت زیارت قبر امام صادق(علیه السلام) وارد شده است، می‎توان به دو بخش تقسیم کرد: 

نخست سلسله احادیثی که به طورعموم درثواب زیارت قبور انبیاء و اولیاء آمده است. 

و بخش دیگر احادیثی که در فضیلت زیارت قبر شخص امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.

احادیث بخش نخست فراوان است و ما به چند نمونه اشاره می‎کنیم: 

امام رضا(علیه السلام) فرمود: «برای هر امام و پیشوای بر حقّی، بر گردن دوستان و پیروانش، حقّی و تعهدی است و از آثار عمل به تعهد و ادای حق او، زیارت مرقد اوست. پس هر کس از روی علاقه و پس از پذیرش آئین او، به زیارت قبور انبیاء و امامان بشتابد، بدون شک در روز رستاخیز، آنها شفیع او خواهند بود.»

امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «زیارت خانه خدا را با زیارت قبر حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله) کامل کنید. ترک زیارت قبر او، جفا و ستم است در حق او. وظیفه شماست که به زیارت قبر او بشتابید و نیز به زیارت قبور کسانی که بر گردن شما حق دارند بپردازید و در کنار آن مزارها ازخدا روزی بطلبید.»

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر امام و پیشوای بر حق را زیارت کند و در کنار آن، چهار رکعت نماز گزارد، خداوند برای او ثواب حج و عمره را نویسد.»
از احادیث بخش دوم به ذکر دو حدیث قناعت می‎کنیم:

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر مرا زیارت کند، گناهانش آمرزیده می‎شود وهرگز فقیر و بینوا از دنیا نمی‎رود.»

امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر امام جعفر صادق و یا پدرش امام باقر(علیهماالسلام) را زیارت کند، به چشم درد و دیگر بیماریها مبتلا نمی‎شود و گرفتار از دنیا نمی‎رود.»



  • گسیختن
  • تازیانه
  • کارت شارژ همراه اول