فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان عایشه
روایت اول:
ترمذی از علماء اهل سنت در کتاب الجامع الصحیح جزء پنجم صفحه 700 می گوید: ازعایشه ام المومنین نقل شده است که گفت: کسى را شبیهتر از فاطمه (س) به رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم از نظر رفتار و روش فردى در قیام و قعود ندیدم. هنگامى که فاطمه (س) بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم وارد مىشد، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم پیش پاى او قیام مىکرد و او را مىبوسید و در جاى خود مىنشاند و متقابلا هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم بر فاطمه (س) وارد مىشد، فاطمه (س) پیش پاى پدر قیام کرده او را مىبوسید و در جاى خود مىنشاند.چون پیامبر مریض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افکند و او را بوسید، بعد سرش را بلند کرد، و گریه کرد، دوباره خودش را به روى پدر افکند، بعد سرش را بلند کرد، و خندید.
گفتم: گمان مىکردم که او (فاطمه سلام الله علیها) داناترین زنان ما است، در حالى که او هم زنى از زنهاست.
چون پیامبر وفات یافت به او گفتم: هنگامى که خودت را به روى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم افکندى، سپس سرت را بلند کردى و خندیدى چه شد؟ چرا خندیدى؟!
فاطمه سلام الله علیها فرمود: من در آن هنگام مانند کسى بودم که هستىاش را از دست داده است. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به من خبر داد نزدیکترین کس که به او ملحق شود من هستم، در این هنگام خندیدم.
روایت دوم:
أبویعلى موصلى در مسندش ج 8 ص 153 می گوید قالت عائشة: ما رأیت أحدا قط أصدق من فاطمة غیر أبیها، و کان بینهما شیىء، فقالت: یا رسولاللَّه سلها فإنها لا تکذب. عایشه گفت: هرگز کسى را صادقتر از فاطمه سلام الله علیها ندیدم بجز پدرش (ص). روزی بین آن دو عایشه و فاطمه سلام الله علیها مسألهاى واقع شده بود و با هم اختلافی پیدا کردند که پیامبر امد و از ختلاف پرسید که عایشه گفت: اى رسول خدا! از او بپرس، پس به درستى که او دروغ نمىگوید.
روایت سوم:
حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى یکی دیگر از علمای اهل سنت در کتاب ینابیع المودة میگوید: و عن عائشة رضىاللَّهعنها رفعته إلى رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم (قال):
فاطمة بضعة منى فمن آذاها فقد آذانى
از عایشه است که رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه سلام الله علیها پارهى تن من است، هرکس او را ذیت کند، پس به تحقیق مرا اذیت کرده است.
نتیجه ای که از سه روایت بالا میگیریم اینست که: چه طور است بااینکه خود اهل سنت این روایات را نقل میکنند واز طرفی خودشان نیز برای حضرت زهرا سلام الله علیها قاتلانی را قائلند از قاتلان بی بی دو عالم زهرای مرضیه سلام الله علیها تبعیت می کنند ؟؟؟!!!!!!!
شما قضاوت کنید
شهادت امام صادق علیه السلام
جاده حیرت بسی پر پیچ بود لطف ساقی بود و باقی هیچ بود
مکه زیر سایه خناس بود شیعه در بند بنی العباس بود
حضرت صادق اگر ساقی نبود یک نشان از شیعگی باقی نبود
فقه شمشیر امام صادق است هر که بی شمشیر شد نالایق است
حسادت و کینه منصور را پایانی نبود و شیوهها و ترفندهایی که برای کمرنگ کردن موقعیت امام(علیه السلام) بکار میبرد مؤثر واقع نمیشد. گاهی برای شکستن عزت خدادادی امام(علیه السلام)، ایشان را تحقیر میکرد و به او میگفت: برخلاف تصوّر عامّه تو دارای چنان شأن و موقعیتی نیستی. مردم درباره تو خیالات واهی دارند و گمان میکنند تو اول شخصیت دنیای اسلامی ولی این چنین نیست...
البته امام(علیه السلام) در برابر او، آنجا که جای گفتن حق و اعلام موجودیت بود فرو نمیماند. روزی در برابر تحقیرش فرمود: من شاخهای ازشاخههای درخت پربار رسالتم، پرورده شده در دامان فرشتگانم، مشعلی از مشعلهای فروزان وستارهای درخشان ازستارگان روشنی بخش آسمان ولایتم و...
گاهی او را متهم میکرد که تو قصد خرید اسلحه و آشوب علیه من را داری، میخواهی علیه حکومت من بلوائی برپا کنی، میخواهی مردم را علیه من بشورانی، تو درصدد جمعآوری پول برای براندازی من و از بین بردن حکومت منی و... و گاهی او را متهم میکرد که عقیده معتزله را پذیرفته است و بر این اساس برای امام شرآفرینی میکرد.
امام(علیه السلام) را در آن سن و سال احضار مینمود، آمد و شد ایشان را تحت مراقبت قرار میداد. به والی خود درمدینه دستور میداد که کار را براو سخت بگیرد وآمد و شد او را زیر نظر داشته باشد. کینه و خشم از سر و روی منصور در رابطه با امام میبارید و میکوشید ازطریق مضیقهسازی او را در زحمت اندازد و البته مشیت الهی مانع آن میشد که او پیش از موقع به قتل امام(علیه السلام) اقدام نماید و خدای ایشان را از شر او حفظ میکرد.
سرانجام منصور که نمیتوانست پیشرفت امام(علیه السلام) را ببیند و عظمت روزافزون ایشان را تحمل نماید، طرح قتل ایشان را از طریق مسموم کردن تهیه نمود.
حضرت صادق(علیه السلام) در ماه شوّال سال یکصد و چهل و هشت به سبب انگور زهرآلودی که منصور به آن حضرت خورانیده بود، به شهادت رسید. در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتابهای معتبر معین نکردهاند که شهادت ایشان در کدام روز از شوّال بوده است ولی صاحب کتاب جنّات الخلود بیست و پنجم آن ماه را به عنوان روز شهادت ایشان معیّن کرده و بنا بر قولی شهادت ایشان روز دوشنبه نیمه ماه رجب بوده است.
نقل شده است که مردی از اصحاب آن حضرت، در زمان بیماری امام که منجر به وفات آن حضرت گردید، نزد ایشان رفت. آن حضرت را چنان لاغرو ضعیف یافت که گویا هیچ چیز از آن بزرگوار جز سر نازنینش باقی نمانده است. آن مرد از این حالت امام به گریه درآمد. حضرت فرمود: «برای چه گریه میکنی؟» گفت: گریه نکنم با آن که شما را به این حال میبینم؟ فرمود: «گریه نکن، همانا مؤمن به گونهای است که هر چه بر او وارد شود خیر او است و اگر اعضای او بریده شود، برای او خیر است و اگر مالک مشرق و مغرب نیز شود برای او خیراست.»
شیخ طوسی از سالمه، کنیز حضرت صادق(علیه السلام ) روایت کرده که گفت: من در وقت احتضار نزد حضرت صادق(علیه السلام) بودم که بیهوش شد و چون به هوش آمد فرمود: «به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهید، به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید.» من گفتم: به مردی که برتو با کارد حمله کرد و میخواست ترا بکشد، عطا میکنی ومیبخشی؟ فرمود: «میخواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم که در وصف ایشان فرموده: والذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل ویخشون ربّهم ویخافون سوء الحساب. یعنی: وآنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار مینمایند (صله رحم میکنند) و از خدایشان میترسند و از محاسبه بد فرجام بیمناکند.»
سپس فرمود: «ای سالمه، بدرستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد وآن را خوشبو گردانید و بوی مطبوع آن از فاصلهای به مسافت دو هزار سال به مشام میرسد و بوی آن را کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده در نمییابد.»
شیخ صدوق از ابو بصیر روایت کرده است که گفت: خدمت امّ حمیده، همسر حضرت صادق(علیه السلام) برای تسلیت گوئی مشرف شدم. و گریست و من نیز به جهت گریه او گریستم. پس از آن فرمود: ای ابو محمد اگر حضرت صادق(علیه السلام) را در وقت فوت میدیدی، همانا امر عجیبی را مشاهده میکردی. چشمهای خود را گشود وگفت: «هر کسی را که بین من و او قرابت و خویشی است، به نزد من بیاورید.» پس ما همه خویشان را به نزد او آوردیم، آن حضرت نگاهی به سوی آنها انداخت و فرمود: إنّ شفاعتنالا تنال مستخفّاً بالصّلوة. یعنی: شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمیرسد.»
برطبق وصیت، ایشان را غسل دادند و کفن کردند. امام کاظم(علیه السلام) ایشان را در لباس احرام و پارچه یا پیراهنی که یادگار جدشان امام سجاد(علیه السلام) بود و نیز درمیان بُردی که آن را به چهل دنیار خریده بود، پیچیده و کفن کرد.
امام کاظم(علیه السلام) ضمناً دستور داد چراغ اطاقی را که پدرش در آن میزیست همچنان روشن نگاه دارند واین چراغ تا امام موسی کاظم(علیه السلام) در مدینه بود، همه شب روشن بود تا این که به عراق احضار شد. پیش از این نیز امام صادق(علیه السلام) چراغ اطاق پدرش امام باقر(علیه السلام) را روشن نگاه داشته بود.
ابوهریره عجلی که از شعرای اهل بیت(علیهم السلام) و ازعلاقمندان آنان بوده در رثای امام آن هنگام که بدن مطهرش را روی تخت روان به سوی بقیع میبردهاند، چنین سروده است:
«به آنان که رفتند امام را روی دوشهایشان حمل کنند گفتم: آیا میدانید که چه شخصیتی را به گورستان میبرید؟ کوه ثبیر را که چه مرتفع وبلند است! اینک مردمانی را میبینم که هر یک مشتی خاک روی بدن مقدسش میریزند. چقدر شایسته است که آن را بر سر خویش بریزند.
ای صادق راستگو و ای فرزند راستان و صادقان! به پدران پاک و پاکیزهات سوگندِ راستین میخورم و خداوند تعالی و پروردگار خاوران نیز بوجود شما سوگند یاد کرده و فرموده است: دوازده ستاره درخشانی که درعالم الهی همیشه پیشرو پیشگام بوده اند.»
ایشان را نیز چون امامان گرانقدر پیشین به سوی بقیع بردند و در کنار امام مجتبی، امام سجاد و امام باقر(علیهم السلام) در قبه عباس دفن کردند. او را در قبری جای دادهاند که بر صدها خانه زندگان بیتفاوت برتر است.
تعیین وصى
روایت شده است که فردی به نام ابوجعفر پیکرسان اهل خراسان بود. جمعیتی از اهل خراسان نزد او آمدند و از او درخواست کردند حمل اموال و کالاهائی را که باید به دست حضرت صادق(علیه السلام) برسد برعهده بگیرد وآنها را با خود نزد حضرت ببرد وهمچنین مسائلی را که نیاز به نظر خواهی بود، به آن حضرت انتقال دهد ونظر ایشان را جویا شود.
ابوجعفر آن اموال را با خود به کوفه برد، در آنجا منزل کرد و به زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت.
در کنار قبر شیخی را دید که جماعتی دور او حلقه زدهاند. همین که از زیارت خود فارغ شد، به طرف ایشان رفت وفهمید که آنها از فقهای شیعه هستند و از آن شیخ فقه میآموزند. ازآن گروه پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالی است وبعد نزد آنها نشست.
ابوجعفر، آن مرد خراسانی میگوید: در این بین که ما نشسته بودیم مردی عرب وارد شد وگفت:
من ازمدینه میآیم و جعفر بن محمّد(علیه السلام) وفات کرد. ابوحمزه از شنیدن این خبر، در اثر وحشتی که به او دست داده بود فریادی کشید و دو دست خود را بر زمین زد. سپس ازآن مرد عرب پرسید که آیا شنیدی چه کسی را وصی وجانشین خویش کرد؟
گفت: وصی خود را دو پسرش عبدالله و موسی (علیه السلام) و منصور خلیفه عباسی قرار داد. ابوحمزه گفت: سپاس خدا را که ما را هدایت نمود و نگذاشت که گمراه شویم! دلّ علی الصّغیر و بیّن علی الکبیر و ستر الأمر العظیم.
سپس ابوحمزه نزد قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت ومشغول به نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. سپس من نزد او رفتم وگفتم: این چند کلمهای را که گفتی برای من تفسیر کن.
او نیز کلام خود را چنین تفسیر نمود: آشکار است که تعیین منصور به عنوان وصی برای تقیه میباشد که وصی او را به قتل نرساند و فرزند کوچک که امام موسی کاظم(علیه السلام) است را با فرزند بزرگتر که عبدالله است ذکر کرد تا مردم بدانند که عبدالله قابلیت امامت را ندارد، زیرا که اگر فرزند بزرگ نقصی در بدن و دین نداشته باشد، بایستی که او امام باشد و عبدالله پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت ودینش نیز ناقص بود وبه احکام شریعت جاهل بود واگر این نواقص را نمیداشت به او اکتفا میکرد. پس ازاین تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) امام بر حق است ومعرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور واز روی مصلحت بوده است.
شیخ کلینی و شیخ طوسی و ابن شهرآشوب از ابوایوب جوزی روایت کرده اند که گفت: نیمههای شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته ودر کنارش شمعی روشن است و نامهای در دست دارد و میخواند. وقتی به او سلام کردم آن نامه را به طرف من انداخت وگریه کرد و گفت: این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته جعفر بن محمّد(علیه السلام) وفات نموده است. سپس سه بار گفت: انّا لله وانّا الیه راجعون و گفت: کجا مانند جعفر(علیه السلام) یافت میشود؟ سپس گفت: برای محمّد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معیّنی وصیّت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنج نفر را وصی خود قرار داده است: خلیفه (خود منصور) ومحمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و موسی(علیه السلام) و حمیده مادر موسی (علیه السلام). چون منصور نامه را خواند گفت: اینها را نمیتوان کشت.
علامه مجلسی گفته است که چون حضرت به علم امامت، میدانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را بحسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود و در ابتدا هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی کاظم(علیه السلام) را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم میدانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرتست چنانچه از روایت ابوحمزه که گذشت معلوم گشت.
ثواب زیارت حضرت امام صادق(علیه السلام)
از دیدگاه سنت اسلامی، زیارت مؤمن در هر دو حال حیات و مرگ ثواب و اجر فراوان دارد، بویژه اگر او ،امام و پیشوای مؤمنان باشد.
بعلاوه زیارت قبورانبیاء و اوصیای آنان، ترویج شعائر دین و زنده نگاه داشتن آئین و جاودانگی نام ایشان و توجه دادن دلها به سویشان و تشویق و ترغیب مردم به پیروی از مرام و دینشان میباشد، و این کاری است که همه عقلای جهان آن را میپسندند و هر قومی در احیای آثار بزرگان خود و زنده نگاه داشتن نام و نشانشان و رواج دادن مرامشان میکوشد.
آری، دیدار مزار پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام) تعظیم و بزرگداشت شعائر دینی است و تعظیم شعائر الهی از نشانههای تقوای دلها است.
احادیث و روایاتی را که در زمینه فضیلت زیارت قبر امام صادق(علیه السلام) وارد شده است، میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
نخست سلسله احادیثی که به طورعموم درثواب زیارت قبور انبیاء و اولیاء آمده است.
و بخش دیگر احادیثی که در فضیلت زیارت قبر شخص امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.
احادیث بخش نخست فراوان است و ما به چند نمونه اشاره میکنیم:
امام رضا(علیه السلام) فرمود: «برای هر امام و پیشوای بر حقّی، بر گردن دوستان و پیروانش، حقّی و تعهدی است و از آثار عمل به تعهد و ادای حق او، زیارت مرقد اوست. پس هر کس از روی علاقه و پس از پذیرش آئین او، به زیارت قبور انبیاء و امامان بشتابد، بدون شک در روز رستاخیز، آنها شفیع او خواهند بود.»
امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «زیارت خانه خدا را با زیارت قبر حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله) کامل کنید. ترک زیارت قبر او، جفا و ستم است در حق او. وظیفه شماست که به زیارت قبر او بشتابید و نیز به زیارت قبور کسانی که بر گردن شما حق دارند بپردازید و در کنار آن مزارها ازخدا روزی بطلبید.»
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر امام و پیشوای بر حق را زیارت کند و در کنار آن، چهار رکعت نماز گزارد، خداوند برای او ثواب حج و عمره را نویسد.»
از احادیث بخش دوم به ذکر دو حدیث قناعت میکنیم:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر مرا زیارت کند، گناهانش آمرزیده میشود وهرگز فقیر و بینوا از دنیا نمیرود.»
امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر امام جعفر صادق و یا پدرش امام باقر(علیهماالسلام) را زیارت کند، به چشم درد و دیگر بیماریها مبتلا نمیشود و گرفتار از دنیا نمیرود.»
آراستگی ظاهر
ایشان در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مىکرد و هم توانایى مالى را و مىفرمو د: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان زمان است.»
هم لباس نو مىپوشید و هم لباس وصلهدار. هم لباس گران قیمت مىپوشید و هم لباس کم بها و مىفرمود: «اگر کهنه نباشد، نو هم نیست.»
لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم و گران قیمت را روى آن مىپوشید و چون «سفیان ثورى» زاهدنما به وى اعتراض کرد که: «پدرت على(علیه السلام) لباسى چنین گرانبها نمىپوشید» فرمود: «زمان على(علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود و اکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس شهرت است و حرام. خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چون به بندهاش نعمتى مىدهد، دوست دارد بندهاش آن را آشکار کند.» سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشان داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیدهام و لباس روئین را که نو و گرانبها است براى شما.»
هنگام احرام و انجام فریضه حجّ، برد سبز مىپوشید و به گاه نماز پیراهن زبر و خشن و پشمین. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مىداد. ظاهرش همیشه مرتب و لباسش اندازه بود.
لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن دیگران مىرفت آن را برتن مىکرد. نعلین زرد مىپوشید و به کفش زرد رنگ و سفید علاقهمند بود.
موهاى سر و صورتش را هر روز شانه مىزد. عطر به کار مىبرد و گل مىبوئید. انگشترى نقره با نگین عقیق در دست مىکرد و نگین عقیق بسیار دوست مىداشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مىنشست و گاه پاى راست را بر ران چپ مىنهاد. در اتاقش نزدیک در و رو به قبله مىنشست. لباسهایش را خود تا مىکرد. گاه بر تخت مىخوابید و گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مىآمد لباس تازه و پاکیزه مىپوشید و عمامه مىگذاشت.
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود و این ویژگى هنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت. از جمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «خدا مىداند که مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه کنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامهریزى صحیح زندگى ببیند.»
یعقوب سراج مىگوید: «براى تسلیت گفتن همراه امام صادق(علیه السلام) راهى منزل بعضى از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند کفش امام صادق(علیه السلام) پاره شد. آن حضرت کفش خود را به دست گرفت و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد. ابن ابى یعفور کفش خود را در آورد و تقدیم امام صادق (علیه السلام) کرد. اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود: صاحب مصیبت سزاوارتر است از صبر برآن و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد.»
بسیار با ابهت بود چندان که چون دانشمندان زمانش به قصد پیروزى بر او براى مناظرههاى علمى به دیدارش مىرفتند، با دیدن او زبانشان بند مىآمد.
همواره با وقار و متین راه مىرفت و به هنگام راه رفتن عصا در دست میگرفت.
به روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب...
خورشید فروزان حیات امام علی علیهالسلام ، در افق روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در آسمان شهر کوفه به خون نشست و شمشیر مسموم نفاق و کین، فرق انسان عدالتگستری را شکافت که برترین خلق پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود. آنان که میخواستند نور خدا را خاموش کنند، نمیدانستند که اراده الهی، بر مانایی علی علیهالسلام استوار است و میبینیم که همچنان، کردار و گفتار امام مؤمنان، چراغ راه مردان خدا و حقجویان و یکتاپرستان جهان است.
امام علی علیهالسلام ؛ تجسم عدالت
بررسی نهجالبلاغه نشان میدهد که از دیدگاه امام علی علیهالسلام ، عدالت در رأس ارزشهای اسلامی قرار دارد و تمامی ارزشها به عدالت بازمیگردد. در ارزیابی، مدیریت و قضاوت، عدالت، شرط اصلی است. با این حال، تجسّم عدالت، وجود مبارک خود امام علی علیهالسلام بود. این معنا در سخن معروف توماس کارلایل، فیلسوف انگلیسی آمده است که گفت: «امام علی؛ ما را جز این نرسد که او را دوست بداریم و به او عشق ورزیم. در کوفه ناگهان به حیله کشته شد و شدت عدالتش موجب این جنایت گشت.» به سخن کارلایل میتوان این جمله را افزود که در واقع، پافشاری امام علی علیهالسلام بر اجرای احکام و پیروی از سیره پیامبر اسلام و پرهیز از انحراف در اداره حکومت، زمینهساز توطئه بر ضد آن حضرت شد.
چشم انتظار دیدار پروردگار
در فرهنگ اسلامی، شهادت، هدف نیست، بلکه ابزار ایستادگی و پایداری در برابر تهاجم دشمنان دین است. هرگاه بستر ایثار و از خودگذشتگی فراهم شد، شهادت نیز پدیدار میشود. شهادت، وسیلهای است که در پیشگاه حضرت دوست، مقام و منزلت ویژهای دارد و جایگاهی است برای ابراز تعبد و اخلاص در بندگی، و برای شهید شدن، چه کسی والاتر از امام موحدان، حضرت علی علیهالسلام . انسان کاملی که به شهادت عشق میورزید و واژه شهادت برایش نشاطآفرین بود.
در نامه 62 نهجالبلاغه از زبان امام علی علیهالسلام آمده است که من مشتاق ملاقات پروردگارم. آن حضرت، بهترین مرگها را کشته شدن در راه خدا میدانست و سوگند یاد کرده بود که هزار ضربه شمشیر بر من، آسانتر از مرگ در بستر در غیر بندگی خداست.
نوزده رمضان، سکوی پرواز ظاهری امام علی علیهالسلام تا بیکرانها، زمان جدایی از خلق و رسیدن به محبوب واقعی بود.
از خلافت تا شهادت
حضرت علی علیهالسلام بر آن بود تا آنجا که میشود، در پاسداری از اسلام و ارزشهای آن تلاش کند و در این راه، افزون بر آیات قرآن، سیره پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله نیز به عنوان الگوی عملی مورد توجه آن حضرت قرار داشت. بنابراین، در مسئله خلافت نیز همین معنا مورد توجه قرار گرفت و دوران کوتاه رهبری سیاسی جامعه اسلامی، نماد برجستهای شد از شیوه حکومت علوی. مدت این خلافت و پایان آن را خوارزمی، از نویسندگان اهل سنت، در کتاب مناقب خود چنین آورده است:«مدت خلافت علی علیهالسلام چهار سال و ده ماه بود که به حضرت علی علیهالسلام بر آن بود تا آنجا که میشود، در پاسداری از اسلام و ارزشهای آن تلاش کند و در این راه، افزون بر آیات قرآن، سیره پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله نیز به عنوان الگوی عملی مورد توجه آن حضرت قرار داشت. بنابراین، در مسئله خلافت نیز همین معنا مورد توجه قرار گرفت و دوران کوتاه رهبری سیاسی جامعه اسلامی، نماد برجستهای شد از شیوه حکومت علوی. مدت این خلافت و پایان آن را خوارزمی، از نویسندگان اهل سنت، در کتاب مناقب خود چنین آورده است:«مدت خلافت علی علیهالسلام چهار سال و ده ماه بود که به دست ابن ملجم مرادی به شمشیر مضروب شد و این حادثه شوم، قبل از ورود به دهه سوم ماه رمضان روی داد».
اوج جنایت بشری
حادثهای که به شهادت امام علی علیهالسلام انجامید، یکی از بزرگترین جنایتهای بشری است؛ زیرا ابنملجممرادی، هیچ آزاری از امام ندیده بود. امیرمؤمنان علی علیهالسلام برای او سرا پا مهر و محبت و خیر و برکت بود، چنانکه برای دیگران.
این فاجعه، به بدنامی برنامهریزان و عامل آن انجامید و برای امام علی علیهالسلام ، حیاتی بود بالاتر از حیات دنیوی. حادثه مسجد کوفه و واکنش امام، نمایشگر اوج انسانیت و جلوهای از نمایش عدل علوی در تاریخ بشری است. نوزدهم رمضان سال چهلم هجری، شاهد مظلومیت علی علیهالسلام و اوج بندگی برترین انسان عصر پس از پیامبر بود.
از صحنه کارزار تا دیدار پروردگار
به طور معمول، در اسلام، جهاد آنجا معنا پیدا میکند که به مرزهای اسلامی حمله شده و جامعه اسلامی یا بخشی از آن مورد تهدید قرار گرفته باشد. جنگهایی که در زمان پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله و امام علی علیهالسلام رخ داد، چنین بود. در عین حال، اگر جنگی شکل میگرفت و آتشی شعلهور میشد، سردار و سپهسالار آن و امیر جنگاوران و سربازان اسلام، کسی جز شیر خدا، حضرت علی علیهالسلام نبود. ایشان در شب آخر عمر سراسر جهاد و تلاش خویش و در فردای فاجعه نوزدهم رمضان، خطاب به دخترش میفرماید: «دخترم! من تمام عمرم را در معرکهها و صحنههای کارزار گذرانده و با پهلوانان و شجاعان نامی مبارزهها کردهام. چه بسیار یک تنه بر صفوف دشمن حمله برده و بزرگان رزمجوی عرب را به خاک و خون افکندهام. ترسی از چنین اتفاقات ندارم، ولی امشب احساس میکنم دیدار حق فرا رسیده است».
سبکبار و بی قرار
انسانها از مرگ گریزانند و از گرفتاری در چنگال آن هراسی همیشگی دارند. اسلام، بزرگانی را به جوامع بشری معرفی کرد که نه تنها از مرگ نمیترسیدند، بلکه آن را به بازی میگرفتند. برجستهترین شخص در سبکباری و در عین حال بیقراری درباره مرگ در راه خدا، امیرمؤمنان علی علیهالسلام بود. صحنههای فراوانی در زندگی امام علی علیهالسلام پدید آمد که شاهدی بر این معناست. برای نمونه، در جریان هجرت پیامبر اعظم صلیاللهعلیهوآله ، در بستر ایشان خوابید و در واقع، در آغوش خطر آرمید. در جنگ بدر، نه تنها دلاوران قریش را به خاک انداخت، بلکه پشت ترس را نیز به خاک کشاند. در جنگ احد، بیش از هفتاد زخم برداشت، ولی پایداریاش، به اسلام و مسلمانان قوّت بخشید. از همه پرمعناتر اینکه، برای تأمین هزینه ازدواجش، زره خود را فروخت؛ زیرا به تعبیر پیامبر اسلام، به آن نیاز نداشت. آن انتظار و این بیقراری، درسحرگاه نوزدهم رمضان به وصال انجامید.
مدعیان حق و حقکشی
مسجد کوفه در نوزدهم ماه رمضان سال چهلم، محلی بود که پرده از چهره مسلماننمایان برداشته شد. خوارج باقی مانده از جنگ نهروان، نورانیت خورشید را نمیدیدند و حق و باطل را به گونهای یکسان در تاریکی میپنداشتند و تنها خود را مسلمان میدانستند. به تعبیر امام خمینی رحمهالله ، آنهایی که حضرت امیرمؤمنان علی علیهالسلام را در محراب عبادت کشتند، مدعی اسلام بودند و با اسم اسلام، با اسلام جنگیدند. ایشان در جای دیگر، از عدهای یاد میکند که پیشانیشان از شدت طول سجده پینه بسته بود، ولی حق را کشتند. این مسئله و شهادت امام علی علیهالسلام ، گواه مظلومیت و غربت آن امام همام است.
نوزده رمضان، از منظری دیگر فاجعه نوزده رمضان سال چهلم هجری را از زبان ابن ملجم مرادی میتوان اینگونه بیان کرد: علی علیهالسلام وارد مسجد شد و پس از آنکه با خدای خویش راز و نیاز کرد، راه پشتبام مسجد را در پیش گرفت و با ندای بلند، آواز اذان سر داد. آنگاه با صدای محبتآمیزش مرا برای نماز بیدار کرد. سپس در محراب به نماز ایستاد. لحظات سخت و سنگینی بود. همین که علی علیهالسلام سر از سجده برداشت، بلافاصله شمشیرم را بالای سر بردم و با تمام قوا آن را فرود آوردم و درست بر جایی زدم که عمر و بن عبدود در جنگ خندق بر سر علی علیهالسلام ضربه زده بود. این ضربت تا سجدهگاهش را شکافت و خون فواره زد، ولی علی علیهالسلام فقط ندا در داد: «به خدای کعبه رستگار شدم».
از هدایت به ضلالت
امام علی علیهالسلام ، مقام امامت و پیشوایی امت اسلامی را بر عهده داشت. در کتاب شریف نهجالبلاغه، به جایگاه رهبری و نیز وظایف حاکم جامعه دینی اشاره شده است. مبارزه با فساد و رهبران فاسد، بهرهوری از دانش، بینش و مدیریت همراه با پیشینه درخشان و دارا بودن صفاتی چون مردمدوستی، خودسازی، هوشیاری، قاطعیت، هماهنگی در گفتار و کردار و دردمندی، از جمله نکاتی است که مورد توجه امام علی علیهالسلام قرار گرفته است. با این عقیده، امیرمؤمنان پس از آنکه در مسجد کوفه هدف قرار گرفت، خطاب به ابن ملجم فرمود: «آیا من برای تو امام بدی بودم که با من اینگونه رفتار کردی؟ آیا بر تو مهربان نبودم؟ آیا بیش از دیگران به تو عنایت نکردم؟ آیا عطایت را زیاد نکردم؟ زیرا امید داشتم که از گمراهی رهایی یابی و به هدایت رهنمون شوی».
مدارا با اسیر
بیتردید، فتوت و مردانگی، از ویژگیهای اخلاقی است که بسیار مورد توجه و تأکید قرآن و آموزههای تربیتی پیشوایان معصوم علیهمالسلام قرار گرفته است. دامنه این مردانگی در مورد آن بزرگواران چنان گسترده است که حتی گاه بر سر دشمنان دین نیز سایه افکنده است. یکی از جلوههای تاریخی و ماندگار اخلاق اسلامی، مسئله برخورد امیرمؤمنان علی علیهالسلام با ابن ملجم مرادی است. در تاریخ آمده است که امام علی علیهالسلام فرمود: «او اسیر شماست، به او نیکی کنید. محلی را که در آن زندانی است، وسیع قرار دهید. اگر من زنده ماندم، او را خواهم کشت یا اگر مایل بودم، خواهمش بخشید. اگر مُردم، او را یک ضربت بزنید، همانگونه که بر من ضربت زده است.» این وصیت را شهریار شعر ایران زمین، اینگونه به نظم آورده است:به جز از علی علیهالسلام که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
از زبان دشمن
بزرگی و بزرگواری امیرمؤمنان علی علیهالسلام ، بدیهی و کتمانناپذیر است و در قرآن کریم نیز آیات متعددی در این باره وجود دارد. جالب اینجاست که دشمنانش نیز این شخصیت بزرگ را ستودهاند. معاویه، دشمن سرسخت آن حضرت، پس از شنیدن خبر شهادت امام علی علیهالسلام گفت: «کسی را از دست دادند که منبع دانش، برتری و نیکی بود و مقام برجستهای داشت. نمیدانید اسلام، چه شخصیت دانشور، فضیلتگستر، پرسابقه و درخشندهای را از دست داد.» این در حالی است که میزان دشمنی معاویه با آن حضرت، بر هیچ کس پوشیده نیست.
تَهَدَّمَت وَ َاللهِ أرکانُ الهُدی وَ انطَمَسَت أعلامُ التُّقی
به خدا سوگند که درهم شکست ارکان هدایت و تاریک شد ستاره های علم نبوت
ابن ملجم زد چو از راه جفا تیغ بر فرق علی شیر خدا
داد پس جبریل با صو ت جلی خلق را آگاه از قتل علی
گفت کی اهل سما خلق زمین کشته شد از کین أمیرالمؤمنین
این ندا آمد چو زینب را بگوش زد بسر دست غم آمد در خروش
شد ببالین دو فخر عالمین گفت کای جان حسن جا ن حسین
عالمی را خاک عالم شد بسر چرخ گردون کرده ما را بی پدر
چون بمسجد هر دو تن بشتافتند باب خود را غرقه در خون یافتند
آه از ساعت که دیدند آنجناب کرده موی خود بخون خود خضاب
ابن ملجم کرده از تیغ جفا تا به ابرو فرق آن شه را دو تا
شاه را در بر گرفتندی چو جان پس به سوی خانه گشتندی روان
شاه دین فرمود کای احباب من جمله همراهان من اصحاب من
کس مبادا آید از من پیشتر کاهلبیتم را شود غم بیشتر
آه از آن ساعت ک ه زینب را نظر اوفتادی بر سر پاک پدر
از فغان اهل بیت بو تراب شد زمین و آسمان پر انقلاب
زینب و کلثوم اندر شور و شین بر فلک بانگ حسن آه حسین
بهر استعلاج آن محنت نصیب پس طلب کردند نعمان طبیب
دید نعمان از جفای اهل شر فرق شه را صورت شق القمر
آسمان دست ستم افراخته تیغ کین کار علی را ساخته
زد بسر دست غم و با حال زار گشت گریان همچو ابر نو بهار
گفت یاران خاک غم بر سر کنید گریه بر مظلومی حیدر کنید
چرخ گردون را سر جور و جفاست
یک شب دیگر علی نزد شماست
صغیر اصفهانی
.: Weblog Themes By Pichak :.