جماعتى از شام به قصد حجّ بیت الله الحرام به سمت مکه رهسپار شدند؛ و در راه بعد از آنکه إحرام بسته بودند، به آشیانه شترمرغى رسیدند که در آن پنج تخم بود آنها این پنج تخم شترمرغ را پختند و خوردند؛ و سپس با خود گفتند: بدون شکّ ما خطا کردیم، زیرا در حال إحرام، صید نمودیم. پس از خاتمه أعمال چون به مدینه آمدند؛ قصّه را براى عمر بیان کردند.
عمر گفت: ببینید: جماعتى از أصحاب رسول خدا را؛ و از ایشان این مسئله را بپرسید! تا آنچه مىدانند حکمش را براى شما بیان کنند؛ آنها از جماعتى پرسیدند؛ و جوابهاى مختلف شنیدند.
عمر گفت: چون أصحاب رسول خدا اختلاف کردهاند؛ در اینجا مردى است که مأموریم در صورت اختلاف به وى مراجعه کنیم؛ تا او در مورد اختلاف حکم نماید. عمر فرستاد در پى زنى به نام عَطِیه و از او یک خرِ مادهاى به عاریت گرفت؛ و سوار آن شد و آن حُجّاج را با خود آورد تا به نزد على علیه السّلام رسیدند. على علیه السّلام به نزد عمر آمد و گفت: چرا نفرستادى به سوى ما تا ما به نزد تو بیائیم؟
عمر گفت: الْحَکمُ یؤتَى فِى بَیتِهِ «براى حکم باید به نزد حاکم روند؛ نه آنکه حاکم به سوى مراجعین رود.»
حجّاج بیت الله الحرام، جریان واقعه و صید تخمهاى شترمرغ را براى او بازگو کردند. أمیر المؤمنین علیه السّلام به عمر گفتند: چون پنج تخم صید کردهاند؛ ایشان را أمر کن تا شتر نرى را در پنج شتر مادّه جوان رها کنند؛ و پس از جفت گیرى آن مقدارى که بچّه مىزایند؛ بچهها را به عنوان هَدْى و قربانى به مکه بفرستند! عمر گفت: یا أبَا الْحَسَنِ إنَّ النَّاقةَ قَدْ تُجْهِضُ. فَقَالَ عَلِى: وَ کذَلِک الْبَیضَةُ قَدْ تَمْرَقُ. «اى أبو الحسن ناقه گاهى در وقت حامله شدن، جنین خود را سقط مىکند و بچّه مىاندازد! أمیر المؤمنین فرمودند: تخم هم گاهى فاسد مىشود و جوجه نمىدهد.
عمر گفت: لِمِثْلِ هَذَا امِرْنَا أنْ نَسْألَک «براى أمثال این وقایع، ما أمر شدهایم که از تو سؤال کنیم!»
امام شناسی ج 11 صفحه234
با نظراتتان ما را در ارائه بهتر خدمات یاری کنید
.: Weblog Themes By Pichak :.