شهادت امام صادق علیه السلام
جاده حیرت بسی پر پیچ بود لطف ساقی بود و باقی هیچ بود
مکه زیر سایه خناس بود شیعه در بند بنی العباس بود
حضرت صادق اگر ساقی نبود یک نشان از شیعگی باقی نبود
فقه شمشیر امام صادق است هر که بی شمشیر شد نالایق است
حسادت و کینه منصور را پایانی نبود و شیوهها و ترفندهایی که برای کمرنگ کردن موقعیت امام(علیه السلام) بکار میبرد مؤثر واقع نمیشد. گاهی برای شکستن عزت خدادادی امام(علیه السلام)، ایشان را تحقیر میکرد و به او میگفت: برخلاف تصوّر عامّه تو دارای چنان شأن و موقعیتی نیستی. مردم درباره تو خیالات واهی دارند و گمان میکنند تو اول شخصیت دنیای اسلامی ولی این چنین نیست...
البته امام(علیه السلام) در برابر او، آنجا که جای گفتن حق و اعلام موجودیت بود فرو نمیماند. روزی در برابر تحقیرش فرمود: من شاخهای ازشاخههای درخت پربار رسالتم، پرورده شده در دامان فرشتگانم، مشعلی از مشعلهای فروزان وستارهای درخشان ازستارگان روشنی بخش آسمان ولایتم و...
گاهی او را متهم میکرد که تو قصد خرید اسلحه و آشوب علیه من را داری، میخواهی علیه حکومت من بلوائی برپا کنی، میخواهی مردم را علیه من بشورانی، تو درصدد جمعآوری پول برای براندازی من و از بین بردن حکومت منی و... و گاهی او را متهم میکرد که عقیده معتزله را پذیرفته است و بر این اساس برای امام شرآفرینی میکرد.
امام(علیه السلام) را در آن سن و سال احضار مینمود، آمد و شد ایشان را تحت مراقبت قرار میداد. به والی خود درمدینه دستور میداد که کار را براو سخت بگیرد وآمد و شد او را زیر نظر داشته باشد. کینه و خشم از سر و روی منصور در رابطه با امام میبارید و میکوشید ازطریق مضیقهسازی او را در زحمت اندازد و البته مشیت الهی مانع آن میشد که او پیش از موقع به قتل امام(علیه السلام) اقدام نماید و خدای ایشان را از شر او حفظ میکرد.
سرانجام منصور که نمیتوانست پیشرفت امام(علیه السلام) را ببیند و عظمت روزافزون ایشان را تحمل نماید، طرح قتل ایشان را از طریق مسموم کردن تهیه نمود.
حضرت صادق(علیه السلام) در ماه شوّال سال یکصد و چهل و هشت به سبب انگور زهرآلودی که منصور به آن حضرت خورانیده بود، به شهادت رسید. در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتابهای معتبر معین نکردهاند که شهادت ایشان در کدام روز از شوّال بوده است ولی صاحب کتاب جنّات الخلود بیست و پنجم آن ماه را به عنوان روز شهادت ایشان معیّن کرده و بنا بر قولی شهادت ایشان روز دوشنبه نیمه ماه رجب بوده است.
نقل شده است که مردی از اصحاب آن حضرت، در زمان بیماری امام که منجر به وفات آن حضرت گردید، نزد ایشان رفت. آن حضرت را چنان لاغرو ضعیف یافت که گویا هیچ چیز از آن بزرگوار جز سر نازنینش باقی نمانده است. آن مرد از این حالت امام به گریه درآمد. حضرت فرمود: «برای چه گریه میکنی؟» گفت: گریه نکنم با آن که شما را به این حال میبینم؟ فرمود: «گریه نکن، همانا مؤمن به گونهای است که هر چه بر او وارد شود خیر او است و اگر اعضای او بریده شود، برای او خیر است و اگر مالک مشرق و مغرب نیز شود برای او خیراست.»
شیخ طوسی از سالمه، کنیز حضرت صادق(علیه السلام ) روایت کرده که گفت: من در وقت احتضار نزد حضرت صادق(علیه السلام) بودم که بیهوش شد و چون به هوش آمد فرمود: «به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهید، به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید.» من گفتم: به مردی که برتو با کارد حمله کرد و میخواست ترا بکشد، عطا میکنی ومیبخشی؟ فرمود: «میخواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم که در وصف ایشان فرموده: والذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل ویخشون ربّهم ویخافون سوء الحساب. یعنی: وآنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار مینمایند (صله رحم میکنند) و از خدایشان میترسند و از محاسبه بد فرجام بیمناکند.»
سپس فرمود: «ای سالمه، بدرستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد وآن را خوشبو گردانید و بوی مطبوع آن از فاصلهای به مسافت دو هزار سال به مشام میرسد و بوی آن را کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده در نمییابد.»
شیخ صدوق از ابو بصیر روایت کرده است که گفت: خدمت امّ حمیده، همسر حضرت صادق(علیه السلام) برای تسلیت گوئی مشرف شدم. و گریست و من نیز به جهت گریه او گریستم. پس از آن فرمود: ای ابو محمد اگر حضرت صادق(علیه السلام) را در وقت فوت میدیدی، همانا امر عجیبی را مشاهده میکردی. چشمهای خود را گشود وگفت: «هر کسی را که بین من و او قرابت و خویشی است، به نزد من بیاورید.» پس ما همه خویشان را به نزد او آوردیم، آن حضرت نگاهی به سوی آنها انداخت و فرمود: إنّ شفاعتنالا تنال مستخفّاً بالصّلوة. یعنی: شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمیرسد.»
برطبق وصیت، ایشان را غسل دادند و کفن کردند. امام کاظم(علیه السلام) ایشان را در لباس احرام و پارچه یا پیراهنی که یادگار جدشان امام سجاد(علیه السلام) بود و نیز درمیان بُردی که آن را به چهل دنیار خریده بود، پیچیده و کفن کرد.
امام کاظم(علیه السلام) ضمناً دستور داد چراغ اطاقی را که پدرش در آن میزیست همچنان روشن نگاه دارند واین چراغ تا امام موسی کاظم(علیه السلام) در مدینه بود، همه شب روشن بود تا این که به عراق احضار شد. پیش از این نیز امام صادق(علیه السلام) چراغ اطاق پدرش امام باقر(علیه السلام) را روشن نگاه داشته بود.
ابوهریره عجلی که از شعرای اهل بیت(علیهم السلام) و ازعلاقمندان آنان بوده در رثای امام آن هنگام که بدن مطهرش را روی تخت روان به سوی بقیع میبردهاند، چنین سروده است:
«به آنان که رفتند امام را روی دوشهایشان حمل کنند گفتم: آیا میدانید که چه شخصیتی را به گورستان میبرید؟ کوه ثبیر را که چه مرتفع وبلند است! اینک مردمانی را میبینم که هر یک مشتی خاک روی بدن مقدسش میریزند. چقدر شایسته است که آن را بر سر خویش بریزند.
ای صادق راستگو و ای فرزند راستان و صادقان! به پدران پاک و پاکیزهات سوگندِ راستین میخورم و خداوند تعالی و پروردگار خاوران نیز بوجود شما سوگند یاد کرده و فرموده است: دوازده ستاره درخشانی که درعالم الهی همیشه پیشرو پیشگام بوده اند.»
ایشان را نیز چون امامان گرانقدر پیشین به سوی بقیع بردند و در کنار امام مجتبی، امام سجاد و امام باقر(علیهم السلام) در قبه عباس دفن کردند. او را در قبری جای دادهاند که بر صدها خانه زندگان بیتفاوت برتر است.
تعیین وصى
روایت شده است که فردی به نام ابوجعفر پیکرسان اهل خراسان بود. جمعیتی از اهل خراسان نزد او آمدند و از او درخواست کردند حمل اموال و کالاهائی را که باید به دست حضرت صادق(علیه السلام) برسد برعهده بگیرد وآنها را با خود نزد حضرت ببرد وهمچنین مسائلی را که نیاز به نظر خواهی بود، به آن حضرت انتقال دهد ونظر ایشان را جویا شود.
ابوجعفر آن اموال را با خود به کوفه برد، در آنجا منزل کرد و به زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت.
در کنار قبر شیخی را دید که جماعتی دور او حلقه زدهاند. همین که از زیارت خود فارغ شد، به طرف ایشان رفت وفهمید که آنها از فقهای شیعه هستند و از آن شیخ فقه میآموزند. ازآن گروه پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالی است وبعد نزد آنها نشست.
ابوجعفر، آن مرد خراسانی میگوید: در این بین که ما نشسته بودیم مردی عرب وارد شد وگفت:
من ازمدینه میآیم و جعفر بن محمّد(علیه السلام) وفات کرد. ابوحمزه از شنیدن این خبر، در اثر وحشتی که به او دست داده بود فریادی کشید و دو دست خود را بر زمین زد. سپس ازآن مرد عرب پرسید که آیا شنیدی چه کسی را وصی وجانشین خویش کرد؟
گفت: وصی خود را دو پسرش عبدالله و موسی (علیه السلام) و منصور خلیفه عباسی قرار داد. ابوحمزه گفت: سپاس خدا را که ما را هدایت نمود و نگذاشت که گمراه شویم! دلّ علی الصّغیر و بیّن علی الکبیر و ستر الأمر العظیم.
سپس ابوحمزه نزد قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت ومشغول به نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. سپس من نزد او رفتم وگفتم: این چند کلمهای را که گفتی برای من تفسیر کن.
او نیز کلام خود را چنین تفسیر نمود: آشکار است که تعیین منصور به عنوان وصی برای تقیه میباشد که وصی او را به قتل نرساند و فرزند کوچک که امام موسی کاظم(علیه السلام) است را با فرزند بزرگتر که عبدالله است ذکر کرد تا مردم بدانند که عبدالله قابلیت امامت را ندارد، زیرا که اگر فرزند بزرگ نقصی در بدن و دین نداشته باشد، بایستی که او امام باشد و عبدالله پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت ودینش نیز ناقص بود وبه احکام شریعت جاهل بود واگر این نواقص را نمیداشت به او اکتفا میکرد. پس ازاین تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) امام بر حق است ومعرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور واز روی مصلحت بوده است.
شیخ کلینی و شیخ طوسی و ابن شهرآشوب از ابوایوب جوزی روایت کرده اند که گفت: نیمههای شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته ودر کنارش شمعی روشن است و نامهای در دست دارد و میخواند. وقتی به او سلام کردم آن نامه را به طرف من انداخت وگریه کرد و گفت: این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته جعفر بن محمّد(علیه السلام) وفات نموده است. سپس سه بار گفت: انّا لله وانّا الیه راجعون و گفت: کجا مانند جعفر(علیه السلام) یافت میشود؟ سپس گفت: برای محمّد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معیّنی وصیّت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنج نفر را وصی خود قرار داده است: خلیفه (خود منصور) ومحمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و موسی(علیه السلام) و حمیده مادر موسی (علیه السلام). چون منصور نامه را خواند گفت: اینها را نمیتوان کشت.
علامه مجلسی گفته است که چون حضرت به علم امامت، میدانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را بحسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود و در ابتدا هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی کاظم(علیه السلام) را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم میدانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرتست چنانچه از روایت ابوحمزه که گذشت معلوم گشت.
ثواب زیارت حضرت امام صادق(علیه السلام)
از دیدگاه سنت اسلامی، زیارت مؤمن در هر دو حال حیات و مرگ ثواب و اجر فراوان دارد، بویژه اگر او ،امام و پیشوای مؤمنان باشد.
بعلاوه زیارت قبورانبیاء و اوصیای آنان، ترویج شعائر دین و زنده نگاه داشتن آئین و جاودانگی نام ایشان و توجه دادن دلها به سویشان و تشویق و ترغیب مردم به پیروی از مرام و دینشان میباشد، و این کاری است که همه عقلای جهان آن را میپسندند و هر قومی در احیای آثار بزرگان خود و زنده نگاه داشتن نام و نشانشان و رواج دادن مرامشان میکوشد.
آری، دیدار مزار پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام) تعظیم و بزرگداشت شعائر دینی است و تعظیم شعائر الهی از نشانههای تقوای دلها است.
احادیث و روایاتی را که در زمینه فضیلت زیارت قبر امام صادق(علیه السلام) وارد شده است، میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
نخست سلسله احادیثی که به طورعموم درثواب زیارت قبور انبیاء و اولیاء آمده است.
و بخش دیگر احادیثی که در فضیلت زیارت قبر شخص امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.
احادیث بخش نخست فراوان است و ما به چند نمونه اشاره میکنیم:
امام رضا(علیه السلام) فرمود: «برای هر امام و پیشوای بر حقّی، بر گردن دوستان و پیروانش، حقّی و تعهدی است و از آثار عمل به تعهد و ادای حق او، زیارت مرقد اوست. پس هر کس از روی علاقه و پس از پذیرش آئین او، به زیارت قبور انبیاء و امامان بشتابد، بدون شک در روز رستاخیز، آنها شفیع او خواهند بود.»
امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «زیارت خانه خدا را با زیارت قبر حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله) کامل کنید. ترک زیارت قبر او، جفا و ستم است در حق او. وظیفه شماست که به زیارت قبر او بشتابید و نیز به زیارت قبور کسانی که بر گردن شما حق دارند بپردازید و در کنار آن مزارها ازخدا روزی بطلبید.»
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر امام و پیشوای بر حق را زیارت کند و در کنار آن، چهار رکعت نماز گزارد، خداوند برای او ثواب حج و عمره را نویسد.»
از احادیث بخش دوم به ذکر دو حدیث قناعت میکنیم:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر مرا زیارت کند، گناهانش آمرزیده میشود وهرگز فقیر و بینوا از دنیا نمیرود.»
امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمود: «هر کس قبر امام جعفر صادق و یا پدرش امام باقر(علیهماالسلام) را زیارت کند، به چشم درد و دیگر بیماریها مبتلا نمیشود و گرفتار از دنیا نمیرود.»
.: Weblog Themes By Pichak :.