آراستگی ظاهر
ایشان در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مىکرد و هم توانایى مالى را و مىفرمو د: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان زمان است.»
هم لباس نو مىپوشید و هم لباس وصلهدار. هم لباس گران قیمت مىپوشید و هم لباس کم بها و مىفرمود: «اگر کهنه نباشد، نو هم نیست.»
لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم و گران قیمت را روى آن مىپوشید و چون «سفیان ثورى» زاهدنما به وى اعتراض کرد که: «پدرت على(علیه السلام) لباسى چنین گرانبها نمىپوشید» فرمود: «زمان على(علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود و اکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس شهرت است و حرام. خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چون به بندهاش نعمتى مىدهد، دوست دارد بندهاش آن را آشکار کند.» سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشان داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیدهام و لباس روئین را که نو و گرانبها است براى شما.»
هنگام احرام و انجام فریضه حجّ، برد سبز مىپوشید و به گاه نماز پیراهن زبر و خشن و پشمین. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مىداد. ظاهرش همیشه مرتب و لباسش اندازه بود.
لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن دیگران مىرفت آن را برتن مىکرد. نعلین زرد مىپوشید و به کفش زرد رنگ و سفید علاقهمند بود.
موهاى سر و صورتش را هر روز شانه مىزد. عطر به کار مىبرد و گل مىبوئید. انگشترى نقره با نگین عقیق در دست مىکرد و نگین عقیق بسیار دوست مىداشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مىنشست و گاه پاى راست را بر ران چپ مىنهاد. در اتاقش نزدیک در و رو به قبله مىنشست. لباسهایش را خود تا مىکرد. گاه بر تخت مىخوابید و گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مىآمد لباس تازه و پاکیزه مىپوشید و عمامه مىگذاشت.
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود و این ویژگى هنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت. از جمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «خدا مىداند که مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه کنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامهریزى صحیح زندگى ببیند.»
یعقوب سراج مىگوید: «براى تسلیت گفتن همراه امام صادق(علیه السلام) راهى منزل بعضى از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند کفش امام صادق(علیه السلام) پاره شد. آن حضرت کفش خود را به دست گرفت و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد. ابن ابى یعفور کفش خود را در آورد و تقدیم امام صادق (علیه السلام) کرد. اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود: صاحب مصیبت سزاوارتر است از صبر برآن و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد.»
بسیار با ابهت بود چندان که چون دانشمندان زمانش به قصد پیروزى بر او براى مناظرههاى علمى به دیدارش مىرفتند، با دیدن او زبانشان بند مىآمد.
همواره با وقار و متین راه مىرفت و به هنگام راه رفتن عصا در دست میگرفت.
به روی ادامه مطلب کلیک کنید
گوشهای از سیره زندگانی امام صادق(علیه السلام)
آراستگی ظاهر
ایشان در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مىکرد و هم توانایى مالى را و مىفرمو د: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان زمان است.»
هم لباس نو مىپوشید و هم لباس وصلهدار. هم لباس گران قیمت مىپوشید و هم لباس کم بها و مىفرمود: «اگر کهنه نباشد، نو هم نیست.»
لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم و گران قیمت را روى آن مىپوشید و چون «سفیان ثورى» زاهدنما به وى اعتراض کرد که: «پدرت على(علیه السلام) لباسى چنین گرانبها نمىپوشید» فرمود: «زمان على(علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود و اکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس شهرت است و حرام. خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چون به بندهاش نعمتى مىدهد، دوست دارد بندهاش آن را آشکار کند.» سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشان داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیدهام و لباس روئین را که نو و گرانبها است براى شما.»
هنگام احرام و انجام فریضه حجّ، برد سبز مىپوشید و به گاه نماز پیراهن زبر و خشن و پشمین. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مىداد. ظاهرش همیشه مرتب و لباسش اندازه بود.
لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن دیگران مىرفت آن را برتن مىکرد. نعلین زرد مىپوشید و به کفش زرد رنگ و سفید علاقهمند بود.
موهاى سر و صورتش را هر روز شانه مىزد. عطر به کار مىبرد و گل مىبوئید. انگشترى نقره با نگین عقیق در دست مىکرد و نگین عقیق بسیار دوست مىداشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مىنشست و گاه پاى راست را بر ران چپ مىنهاد. در اتاقش نزدیک در و رو به قبله مىنشست. لباسهایش را خود تا مىکرد. گاه بر تخت مىخوابید و گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مىآمد لباس تازه و پاکیزه مىپوشید و عمامه مىگذاشت.
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود و این ویژگى هنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت. از جمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «خدا مىداند که مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه کنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامهریزى صحیح زندگى ببیند.»
یعقوب سراج مىگوید: «براى تسلیت گفتن همراه امام صادق(علیه السلام) راهى منزل بعضى از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند کفش امام صادق(علیه السلام) پاره شد. آن حضرت کفش خود را به دست گرفت و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد. ابن ابى یعفور کفش خود را در آورد و تقدیم امام صادق (علیه السلام) کرد. اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود: صاحب مصیبت سزاوارتر است از صبر برآن و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد.»
بسیار با ابهت بود چندان که چون دانشمندان زمانش به قصد پیروزى بر او براى مناظرههاى علمى به دیدارش مىرفتند، با دیدن او زبانشان بند مىآمد.
همواره با وقار و متین راه مىرفت و به هنگام راه رفتن عصا در دست میگرفت
غذا خوردن
به هنگام غذا خوردن چهار زانو مىنشست و گاهى هم بر دست چپ تکیه مىکرد و غذا مىخورد. رعایت بهداشت را به ویژه به هنگام غذا خوردن بسیار مهم مىشمرد.
همواره هم پیش از غذا خوردن دستانش را مىشست و هم بعد از غذا، با این تفاوت که پیش از غذا دستانش را پس از شستن خشک نمىکرد ولى پس از غذا آنها را مىشست و خشک مىکرد.
بعد از غذا خوردن خلال مىکرد. همیشه غذا را با گفتن «بسم الله» شروع مىکرد و با «الحمدالله» به پایان مىبرد. غذا را با نمک آغاز و با سرکه تمام مىکرد.
به هنگام خوردن غذا «الحمدلله» بسیار مىگفت و نعمتهاى خدا را سپاس مىگفت. غذا را داغ نمىخورد بلکه صبر مىکرد تا معتدل شود. به وقت خوردن از آن قسمت ظرف که مقابلش بود غذا مىخورد. هیچگاه در حال راه رفتن غذا نمىخورد و هیچ وقت شام نخورده نمىخوابید. همواره به اندازه غذا مىخورد و از پرخورى پرهیز مىکرد.
عبادت
امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عبّاد و اکابر زهّاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز مىخواند و یا ذکر مىگفت.
قرآن را بسیار بزرگ مىداشت و آن را در چهارده بخش قرائت مىفرمود. وقتى مىخواست قرآن تلاوت کند، قرآن را که به دست راست خویش مىگرفت، دعایى مىخواند که به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال این قرار داد، اشاره دارد.
مضمون آن دعا چنین است: «خداوندا! من عهد و کتاب تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این کتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفکّر، و تفکرم را عبرت آموزى. خدایا! مرا از آنان قرار بده که از مواعظ تو در این کتاب، پند مىگیرند و از نافرمانىات پرهیز مىکنند. وقتى کتاب تو را مىخوانم، بر دل و گوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفکن و قرائت مرا خالى از تدبر مگردان، بلکه مرا چنان قرار بده که درآیات و احکامش ژرف بنگرم، دستورهاى دین تو را بگیرم و عمل کنم و نگاه مرا در این کتاب، عاقلانه قرار ده و قرائتم را بیهوده و بى ثمر مساز.»
چون نیمه شب براى خواندن نماز شب بر مىخاست، با صداى بلند ذکر مىگفت و دعا مىخواند تا اهل خانه بشنوند و هرکس بخواهد براى عبادت برخیزد. ذکر رکوع و سجود را بسیار تکرار مىکرد.
در سجده چنین مىگفت: «اللهمّ اغفر لى و لأصحاب أبى فإنّى أعلم أنّ فیهم من ینقصنى» یعنی: خداوندا! مرا و یاران پدرم را بیامرز، مىدانم در میان آنان کسانى هستند که بدى مرا مىگویند.
روایت شده است که آن حضرت در نمازش قرآن مىخواند سپس غش مىکرد، روزى از ایشان سؤال شد: چرا غش مىنمایید؟ فرمود: «آنقدر آیات قرآن را تکرار مىکنم تا به حالتى روحانى مىرسم به مانند این که آن را از خداوند بلا واسطه مىشنوم.»
و نیز در احوالات آن حضرت نوشتهاند که هرگاه مىخواست بگوید: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله)، رنگش تغییر مىکرد و گاهى سبز مىگشت و گاهى زرد به حدى که او را نمىشناختند.
چون روزه مىگرفت بوى خوش به کار مىبرد و بعد از ماه رمضان بىدرنگ زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را مىپرداخت. شبهاى قدر را اگر چه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش و عبادت مىگذراند.
امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خود ناظر مىدانست. از این رو به گاه نیایش مجذوب خداوند مىشد.
ابن ابى یعفور مىگوید: امام صادق(علیه السلام) درحالى که سر مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرده بود، چنین مىگفت: «ربّ لا تکلنى إلى نفسى طرفة عین أبداً لا أقلّ ولا أکثر» یعنی: خداوندا! مرا به اندازه یک چشم به هم زدن، به خود وامگذار، نه کمتر ونه بیشتر. آن گاه اشکهاى آن حضرت سرازیر گشت و به طرف من روى گرداند و فرمود: «اى فرزند یعفور! خداوند یونس بن متّا را کمتر از یک چشم به هم زدن به خودش واگذار نمود، اوآن گناه را مرتکب گشت.» عرض کردم: خداوند کارهاى شما را بهبود بخشد، آیا به کفر رسید؟ فرمود: «خیر، ولى مرگ در آن حالت، هلاک و نابودى است.»
مالک بن انس مىگوید: « با امام صادق ـ درود خداى بر او باد ـ حجّ گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه مىکوشید تا لبیک بگوید، صدایش در گلو مىماند و چنان حالتى به او دست مىداد که نزدیک بود از مرکبش به زیرافتاد. گفتم: چارهاى نیست باید لبیک گفت. فرمود: «چگونه جرأت کنم لبیک بگویم، مىترسم خداوند بگوید:«لا لبّیک ولا سعدیک» (به درگاهش راه ندهد)» چون زبان به لبیک مىگشود، آن قدر آن را تکرار مىکرد که نفسش بند مىآمد.
کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
امام صادق(علیه السلام) در زندگى برنامهاى منظّم داشت و هر کارى را به موقع انجام مىداد، خود فرمود: «بى حیا بى ایمان است و بىبرنامه بىچیز».
مجلس درس و بحث و مناظرهها و مذاکرات علمى با شاگردان، یاران و سران مذاهب دیگر وقت معیّنى داشت و پرداختن به امور زندگى و کار در مزرعه و باغ نیز وقت خاصّ خودش را.
آن حضرت یاران و پیروان خود را به کسب مال حلال تشویق میکرد واز آنان میخواست که در کار خود کوشا باشند و از هر گونه تنبلى و کسالت دورى کنند. کار کردن و تجارت را موجب عزت و سربلندى انسان مىدانست و مىفرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزت خود بروید.» ولى تأکید مىکرد که تجارت باید سالم باشد و کسب در آمد از راههاى درست و مشروع باشد.
آن گرامى هر گونه کوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود و خانواده، حجّ و زیارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم کردن را تلاش براى آخرت مىدانست نه دنیا.
تنها به کار و کوشش سفارش نمىکرد، بلکه خود نیز کار مىکرد و در روزهاى بسیار گرم تابستان، عرقریزان در مزرعه و باغ خود کار مىکرد. باغش را بیل مىزد و آبیارى مىکرد. یکى از یارانش مىگوید: «آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهنى تنگ، زبر وخشن در بر و بیل در دست باغ را آبیارى میکرد وعرق از سر و صورتش سرازیر بود. گفتم: اجازه بفرمایید من کار را انجام دهم. فرمود: «من کسى را دارم که این کارها را انجام دهد، ولى دوست دارم که مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم.»
یکى از یارانش که آن حضرت را در یک روز بسیار گرم تابستان دید که کار میکند، معترضانه گفت: فدایت شوم، شما با مقام والایى که نزد خداوند دارى و خویشاوندى نزدیکى که با پیغمبر دارى، درچنین روزى، این گونه سخت کارمى کنى؟» امام(علیه السلام) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بیرون آمدم تا از چون تویى بىنیاز شوم.»
هر وقت کارگرى را به کار میگرفت پیش از خشک شدن عرقش مزدش را میپرداخت. هنگام برداشت خرما هم در جمعآورى آن کمک میکرد و هم در وزن کردن آن. و هم به هنگام فروش و تقسیم بر فقرا و نیازمندان.
حقیقت این است که امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمیشد و میدانست که بهترین کاراز نظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ما هرگز ازعمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم.
امام خود درباره باغش میفرمود: «وقتى خرماها میرسد، میگویم دیوارها را بشکافند تا مردم وارد شوند وبخورند. همچنین میگویم ده ظرف خرما که بر سر هر یک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هر یک، یک مد خرما بخورند. آن گاه میخواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هر کس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته) یک مد خرما ببرند.
پس مزد باغبان و کارگران و... را میدهم و باقى مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم میکنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم میماند.
تجارت
امام صادق(علیه السلام) نه تنها پیروان و یارانش را به کارهاى درست و تجارت صحیح تشویق میکرد بلکه خود نیزگاهى به تجارت میپرداخت اما نه به دست خویش، بلکه سرمایهاش را در اختیار کارگزاران و افراد مطمئن قرار میداد تا با آن تجارت کنند.
چون میشنید که سودى برده و روزى به او رسیده شادمان میشد. با این حال بر تجارت سالم بسیار تأکید داشت و هنگامى که کارپرداز وى ـ مصادف ـ که با سرمایه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى کلان بازگشت فرمود: «این سود خیلى زیاد است با کالاها چه کردید که چنین سود هنگفتى به دست آوردید؟»
مصادف پاسخ داد: چون به مصر نزدیک شدیم از کاروانهایى که از مصر مىآمدند از وضع کالاى خویش پرسیدیم. دانستیم که این کالا مورد نیاز مردم مصر است و در بازار آنجا بسیار نایاب است. از این رو با هم پیمان بستیم که کالایمان را جز در برابر هر یک دینار سرمایه یک دینار سود، کمتر نفروشیم، این بود که سود زیادى بردیم. امام(علیه السلام) فرمود: «سبحان الله، علیه مسلمانان هم پیمان میشوید که کالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود کمتر نفروشید!» سپس اصل سرمایهاش را برداشت و فرمود: «من را به این سود نیازى نیست. اى مصادف، چکاچک شمشیرها از کسب روزى حلال آسانتر است.»
چون امام(علیه السلام) این گونه سود بردن را اجحاف در حق مسلمانان میدانست به کارگزار خود اعتراض کرد و از آن سود چیزى بر نگرفت.
آموزش نیکیها
حضرت آن چه را که میخواست به دیگران بیاموزد عملی میآموخت. بر هیچ معروفى امر نمیکرد، جز آن که خود بیشتر و پیشتر از دیگران بدان عمل میکرد و از هیچ منکرى نهى نمیکرد، جز آن که خود همیشه از آن اجتناب مینمود. به یارانش میفرمود: «کونوا دعاة للناس بغیر ألسنتکم» یعنی: مردم را به غیر زبانتان به نیکى فرا خوانید.
یکى از بستگان امام صادق(علیه السلام) از آن حضرت بدگویى کرده بود. وقتى به آن حضرت خبر رسید بدون آن که عکسالعمل شدیدى از خود نشان دهد، با آرامش برخاست و وضو گرفت ومشغول نماز شد. یکى از حاضران به نام «حمّاد لحّام» میگوید: من گمان کردم حضرت میخواهد آن شخص را نفرین کند ولى برخلاف تصور خود دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا کرد: «خدایا من حقّم را به او بخشیدم، تو از من بزرگوارتر و سخىترى او را به من ببخش و کیفر مکن!»
باز داشتن از بدیها
امام صادق(علیه السلام) شنیده بودند که از مسلمانان مردى به نام «شقرانى» شراب خورده است و به دنبال فرصتى بودند که نهى از منکر کنند. روزى او براى دریافت سهمى از بیت المال نزد حضرت آمد. حضرت ضمن این که سهمى از بیت المال به او دادند با لحنى ملاطفت آمیز فرمودند: «کار خوب از هر کسى خوب است، ولى از تو به واسطه آشنایى که با ما دارى و آزاد شده پیامبر هستى زیباتر است. و کار بد از هر کسى بد است، و از تو به خاطر همین انتساب زشتتر و قبیحتر است.»
شقرانى با شنیدن این جمله دانست که امام از شرابخوارى او آگاه بوده و در عین حال به او محبت کرده است. نادم گشت و در درونش تحولى ایجاد شد.
اختصار در سخن
از ویژگىهاى تمام معصومین(علیهم السلام) اختصار در سخن و خطابه و پرهیز از سخنان زاید بوده است. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «ثلاثة فیهنّ البلاغة: التقرّب من معنى البغیة و التعبّد من حشو الکلام و الدلالة بالقلیل على الکثیر» یعنی: سه چیز از بلاغت است: استفاده از رساترین عبارات براى رسانیدن مطالب، و دورى از سخنان زاید و بیهوده که شنونده را خسته میکند، و استفاده از جملات کوتاه و پرمعنا.
مهماننوازی
ابن ابى یعفور میگوید: شخصى نزد امام صادق(علیه السلام) میهمان بود. میهمان برخاست تا برخى از کارهاى منزل آن حضرت را انجام دهد. وى نپذیرفت و خودش آن کار را انجام داد. آن گاه فرمود: «پیامبر(صلّی الله علیه وآله) از به کار گرفتن میهمان نهى نموده است.»
مالک بن انس، فقیه مدینه میگوید: هرگاه نزد امام صادق(علیه السلام) میرفتم، آن حضرت بالش به من میداد تا برآن تکیه کنم. او ارج و منزلتى برایم قال بود و میفرمود: «مالک! دوستت دارم.» من از این گفته او خرسند میگشتم و به این جهت، حمد و سپاس الهى را به جاى مىآوردم.
همزیستی و مدارا
امام صادق(علیه السلام) شیعیان رابه همزیستى با اهل سنت دعوت میکرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند وهم بتوان احکام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل کرد.
ازاین روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار میشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیر پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمیشد.
از جمله در یکى از سفرها، امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود. امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد.
هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى آب، شراب آوردند. وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بىدرنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: «رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) فرمود: «ملعون من جلس على مائده یشرب علیها الخمر» یعنی: ملعون است کسى که در کنار سفرهاى بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود.»
شجاعت
امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به سختى میایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد و اقدام حقطلبانه را انجام دهد، هرچند با عکسالعمل تندى رو به رو شود.
لذا وقتى منصور در حالی که از مگسی که وی را آزار میداد عصبانی شده و از امام پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ امام فرمود: «تا جباران را خوار کند.» و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى کرد.
و آن گاه که فرماندار مدینه در حضور بنىهاشم در خطبههاى نماز به على(علیه السلام) دشنام داد، امام(علیه السلام) چنان پاسخ کوبندهای به وی داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانهاش راهى شد.
برخورد با حاکمان
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه حاضر نمیشد زیرا حکومت را غاصب میدانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این کار از ناحق بودن آنان، چشمپوشى میشد و تنها زمانى که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن جا میرفت؛ لذا منصور ضمن نامهاى به ایشان نوشت: چرا تو به مانند سایر مردم اطراف ما نمىآیى؟ امام(علیه السلام) در پاسخ نوشت: «نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمیدانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم.»
منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى. امام(علیه السلام) پاسخ داد: «کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمیشود و کسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمیکند.»
تأکید بر ذکر نام خدا
مرازم بن حکیم میگوید: امام صادق(علیه السلام) دستور داد تا نامهاى براى او نوشتند. در آن نامه جمله انشاء الله را ننوشته بودند. نامه را خواند و فرمود: «چگونه امیدوارید که این کار (که به خاطر آن این نامه نوشته شده است) به سرانجام برسد، در حالی که در آن جمله انشاء الله وجود ندارد!» آن گاه دستور داد آن جمله به نامه اضافه گردد.
.: Weblog Themes By Pichak :.