سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 87/7/9 | 1:16 صبح | نویسنده : احیاگران عید بزرگ غدیر دولت آباد*قنبر حیدری*
گوشه‎ای از سیره زندگانی امام صادق(علیه السلام)‏ 



آراستگی ظاهر

ایشان در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مى‎کرد و هم توانایى مالى را و مى‎فرمو د: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان زمان است.» 

هم لباس نو مى‎پوشید و هم لباس وصله‎دار. هم لباس گران قیمت مى‎پوشید و هم لباس کم بها و مى‎فرمود: «اگر کهنه نباشد، نو هم نیست.» 

لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم و گران قیمت را روى آن مى‎پوشید و چون «سفیان ثورى» زاهدنما به وى اعتراض کرد که: «پدرت على(علیه السلام) لباسى چنین گرانبها نمى‎پوشید» فرمود: «زمان على(علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود و اکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس شهرت است و حرام. خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چون به بنده‎اش نعمتى مى‎دهد، دوست دارد بنده‎اش آن را آشکار کند.» سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشان داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیده‎ام و لباس روئین را که نو و گرانبها است براى شما.»

هنگام احرام و انجام فریضه حجّ، برد سبز مى‎پوشید و به گاه نماز پیراهن زبر و خشن و پشمین. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مى‎داد. ظاهرش همیشه مرتب و لباسش اندازه بود. 

لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن دیگران مى‎رفت آن را برتن مى‎کرد. نعلین زرد مى‎پوشید و به کفش زرد رنگ و سفید علاقه‎مند بود. 

موهاى سر و صورتش را هر روز شانه مى‎زد. عطر به کار مى‎برد و گل مى‎بوئید. انگشترى نقره با نگین عقیق در دست مى‎کرد و نگین عقیق بسیار دوست مى‎داشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مى‎نشست و گاه پاى راست را بر ران چپ مى‎نهاد. در اتاقش نزدیک در و رو به قبله مى‎نشست. لباسهایش را خود تا مى‎کرد. گاه بر تخت مى‎خوابید و گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مى‎آمد لباس تازه و پاکیزه مى‎پوشید و عمامه مى‎گذاشت. 

با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‎داد امتیازى براى وى و خانواده‎اش در نظر گرفته شود و این ویژگى هنگام بروز بحران‎هاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مى‎یافت. از جمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم‎هاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «خدا مى‎داند که مى‎توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده‎ام را تهیه کنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه‎ریزى صحیح زندگى ببیند.» 

یعقوب سراج مى‎گوید: «براى تسلیت گفتن همراه امام صادق(علیه السلام) راهى منزل بعضى از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند کفش امام صادق(علیه السلام) پاره شد. آن حضرت کفش خود را به دست گرفت و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد. ابن ابى یعفور کفش خود را در آورد و تقدیم امام صادق (علیه السلام) کرد. اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود: صاحب مصیبت سزاوارتر است از صبر برآن و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد.» 

بسیار با ابهت بود چندان که چون دانشمندان زمانش به قصد پیروزى بر او براى مناظره‎هاى علمى به دیدارش مى‎رفتند، با دیدن او زبانشان بند مى‎آمد. 

همواره با وقار و متین راه مى‎رفت و به هنگام راه رفتن عصا در دست می‎گرفت.


                                                            به روی ادامه مطلب کلیک کنید

                                                                                                                                                      

  گوشه‎ای از سیره زندگانی امام صادق(علیه السلام)‏ 



آراستگی ظاهر

ایشان در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مى‎کرد و هم توانایى مالى را و مى‎فرمو د: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان زمان است.» 

هم لباس نو مى‎پوشید و هم لباس وصله‎دار. هم لباس گران قیمت مى‎پوشید و هم لباس کم بها و مى‎فرمود: «اگر کهنه نباشد، نو هم نیست.» 

لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم و گران قیمت را روى آن مى‎پوشید و چون «سفیان ثورى» زاهدنما به وى اعتراض کرد که: «پدرت على(علیه السلام) لباسى چنین گرانبها نمى‎پوشید» فرمود: «زمان على(علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود و اکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس شهرت است و حرام. خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چون به بنده‎اش نعمتى مى‎دهد، دوست دارد بنده‎اش آن را آشکار کند.» سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشان داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیده‎ام و لباس روئین را که نو و گرانبها است براى شما.»

هنگام احرام و انجام فریضه حجّ، برد سبز مى‎پوشید و به گاه نماز پیراهن زبر و خشن و پشمین. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مى‎داد. ظاهرش همیشه مرتب و لباسش اندازه بود. 

لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن دیگران مى‎رفت آن را برتن مى‎کرد. نعلین زرد مى‎پوشید و به کفش زرد رنگ و سفید علاقه‎مند بود. 

موهاى سر و صورتش را هر روز شانه مى‎زد. عطر به کار مى‎برد و گل مى‎بوئید. انگشترى نقره با نگین عقیق در دست مى‎کرد و نگین عقیق بسیار دوست مى‎داشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مى‎نشست و گاه پاى راست را بر ران چپ مى‎نهاد. در اتاقش نزدیک در و رو به قبله مى‎نشست. لباسهایش را خود تا مى‎کرد. گاه بر تخت مى‎خوابید و گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مى‎آمد لباس تازه و پاکیزه مى‎پوشید و عمامه مى‎گذاشت. 

با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‎داد امتیازى براى وى و خانواده‎اش در نظر گرفته شود و این ویژگى هنگام بروز بحران‎هاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مى‎یافت. از جمله در سالى که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم‎هاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «خدا مى‎داند که مى‎توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده‎ام را تهیه کنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه‎ریزى صحیح زندگى ببیند.» 

یعقوب سراج مى‎گوید: «براى تسلیت گفتن همراه امام صادق(علیه السلام) راهى منزل بعضى از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند کفش امام صادق(علیه السلام) پاره شد. آن حضرت کفش خود را به دست گرفت و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد. ابن ابى یعفور کفش خود را در آورد و تقدیم امام صادق (علیه السلام) کرد. اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود: صاحب مصیبت سزاوارتر است از صبر برآن و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد.» 

بسیار با ابهت بود چندان که چون دانشمندان زمانش به قصد پیروزى بر او براى مناظره‎هاى علمى به دیدارش مى‎رفتند، با دیدن او زبانشان بند مى‎آمد. 

همواره با وقار و متین راه مى‎رفت و به هنگام راه رفتن عصا در دست می‎گرفت



غذا خوردن

به هنگام غذا خوردن چهار زانو مى‎نشست و گاهى هم بر دست چپ تکیه مى‎کرد و غذا مى‎خورد. رعایت بهداشت را به ویژه به هنگام غذا خوردن بسیار مهم مى‎شمرد.

همواره هم پیش از غذا خوردن دستانش را مى‎شست و هم بعد از غذا، با این تفاوت که پیش از غذا دستانش را پس از شستن خشک نمى‎کرد ولى پس از غذا آنها را مى‎شست و خشک مى‎کرد. 

بعد از غذا خوردن خلال مى‎کرد. همیشه غذا را با گفتن «بسم الله» شروع مى‎کرد و با «الحمدالله» به پایان مى‎برد. غذا را با نمک آغاز و با سرکه تمام مى‎کرد. 

به هنگام خوردن غذا «الحمدلله» بسیار مى‎گفت و نعمتهاى خدا را سپاس مى‎گفت. غذا را داغ نمى‎خورد بلکه صبر مى‎کرد تا معتدل شود. به وقت خوردن از آن قسمت ظرف که مقابلش بود غذا مى‎خورد. هیچگاه در حال راه رفتن غذا نمى‎خورد و هیچ وقت شام نخورده نمى‎خوابید. همواره به اندازه غذا مى‎خورد و از پرخورى پرهیز مى‎کرد.




عبادت

امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عبّاد و اکابر زهّاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز مى‎خواند و یا ذکر مى‎گفت. 

قرآن را بسیار بزرگ مى‎داشت و آن را در چهارده بخش قرائت مى‎فرمود. وقتى مى‎خواست قرآن تلاوت کند، قرآن را که به دست راست خویش مى‎گرفت، دعایى مى‎خواند که به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال این قرار داد، اشاره دارد. 

مضمون آن دعا چنین است: «خداوندا! من عهد و کتاب تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این کتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفکّر، و تفکرم را عبرت آموزى. خدایا! مرا از آنان قرار بده که از مواعظ تو در این کتاب، پند مى‎گیرند و از نافرمانى‎ات پرهیز مى‎کنند. وقتى کتاب تو را مى‎خوانم، بر دل و گوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفکن و قرائت مرا خالى از تدبر مگردان، بلکه مرا چنان قرار بده که درآیات و احکامش ژرف بنگرم، دستورهاى دین تو را بگیرم و عمل کنم و نگاه مرا در این کتاب، عاقلانه قرار ده و قرائتم را بیهوده و بى ثمر مساز.»

چون نیمه شب براى خواندن نماز شب بر مى‎خاست، با صداى بلند ذکر مى‎گفت و دعا مى‎خواند تا اهل خانه بشنوند و هرکس بخواهد براى عبادت برخیزد. ذکر رکوع و سجود را بسیار تکرار مى‎کرد.

در سجده چنین مى‎گفت: «اللهمّ اغفر لى و لأصحاب أبى فإنّى أعلم أنّ فیهم من ینقصنى» یعنی: خداوندا! مرا و یاران پدرم را بیامرز، مى‎دانم در میان آنان کسانى هستند که بدى مرا مى‎گویند.

روایت شده است که آن حضرت در نمازش قرآن مى‎خواند سپس غش مى‎کرد، روزى از ایشان سؤال شد: چرا غش مى‎نمایید؟ فرمود: «آنقدر آیات قرآن را تکرار مى‎کنم تا به حالتى روحانى مى‎رسم به مانند این که آن را از خداوند بلا واسطه مى‎شنوم.» 

و نیز در احوالات آن حضرت نوشته‎اند که هرگاه مى‎خواست بگوید: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله)، رنگش تغییر مى‎کرد و گاهى سبز مى‎گشت و گاهى زرد به حدى که او را نمى‎شناختند.

چون روزه مى‎گرفت بوى خوش به کار مى‎برد و بعد از ماه رمضان بى‎درنگ زکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را مى‎پرداخت. شبهاى قدر را اگر چه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش و عبادت مى‎گذراند. 

امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خود ناظر مى‎دانست. از این رو به گاه نیایش مجذوب خداوند مى‎شد. 

ابن ابى یعفور مى‎گوید: امام صادق(علیه السلام) درحالى که سر مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرده بود، چنین مى‎گفت: «ربّ لا تکلنى إلى نفسى طرفة عین أبداً لا أقلّ ولا أکثر» یعنی: خداوندا! مرا به اندازه یک چشم به هم زدن، به خود وامگذار، نه کمتر ونه بیشتر. آن گاه اشکهاى آن حضرت سرازیر گشت و به طرف من روى گرداند و فرمود: «اى فرزند یعفور! خداوند یونس بن متّا را کمتر از یک چشم به هم زدن به خودش واگذار نمود، اوآن گناه را مرتکب گشت.» عرض کردم: خداوند کارهاى شما را بهبود بخشد، آیا به کفر رسید؟ فرمود: «خیر، ولى مرگ در آن حالت، هلاک و نابودى است.»

مالک بن انس مى‎گوید: « با امام صادق ـ درود خداى بر او باد ـ حجّ گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه مى‎کوشید تا لبیک بگوید، صدایش در گلو مى‎ماند و چنان حالتى به او دست مى‎داد که نزدیک بود از مرکبش به زیرافتاد. گفتم: چاره‎اى نیست باید لبیک گفت. فرمود: «چگونه جرأت کنم لبیک بگویم، مى‎ترسم خداوند بگوید:«لا لبّیک ولا سعدیک» (به درگاهش راه ندهد)» چون زبان به لبیک مى‎گشود، آن قدر آن را تکرار مى‎کرد که نفسش بند مى‎آمد. 



کار و تلاش و دستگیری از مستمندان

امام صادق(علیه السلام) در زندگى برنامه‎اى منظّم داشت و هر کارى را به موقع انجام مى‎داد، خود فرمود: «بى حیا بى ایمان است و بى‎برنامه بى‎چیز». 

مجلس درس و بحث و مناظره‎ها و مذاکرات علمى با شاگردان، یاران و سران مذاهب دیگر وقت معیّنى داشت و پرداختن به امور زندگى و کار در مزرعه و باغ نیز وقت خاصّ خودش را.
آن حضرت یاران و پیروان خود را به کسب مال حلال تشویق می‎کرد واز آنان می‎خواست که در کار خود کوشا باشند و از هر گونه تنبلى و کسالت دورى کنند. کار کردن و تجارت را موجب عزت و سربلندى انسان مى‎دانست و مى‎فرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزت خود بروید.» ولى تأکید مى‎کرد که تجارت باید سالم باشد و کسب در آمد از راههاى درست و مشروع باشد.

آن گرامى هر گونه کوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود و خانواده، حجّ و زیارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم کردن را تلاش براى آخرت مى‎دانست نه دنیا.

تنها به کار و کوشش سفارش نمى‎کرد، بلکه خود نیز کار مى‎کرد و در روزهاى بسیار گرم تابستان، عرق‎ریزان در مزرعه و باغ خود کار مى‎کرد. باغش را بیل مى‎زد و آبیارى مى‎کرد. یکى از یارانش مى‎گوید: «آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهنى تنگ، زبر وخشن در بر و بیل در دست باغ را آبیارى می‎کرد وعرق از سر و صورتش سرازیر بود. گفتم: اجازه بفرمایید من کار را انجام دهم. فرمود: «من کسى را دارم که این کارها را انجام دهد، ولى دوست دارم که مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پى روزى حلال هستم.»

یکى از یارانش که آن حضرت را در یک روز بسیار گرم تابستان دید که کار می‎کند، معترضانه گفت: فدایت شوم، شما با مقام والایى که نزد خداوند دارى و خویشاوندى نزدیکى که با پیغمبر دارى، درچنین روزى، این گونه سخت کارمى کنى؟» امام(علیه السلام) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بیرون آمدم تا از چون تویى بى‎نیاز شوم.»

هر وقت کارگرى را به کار می‎گرفت پیش از خشک شدن عرقش مزدش را می‎پرداخت. هنگام برداشت خرما هم در جمع‎آورى آن کمک می‎کرد و هم در وزن کردن آن. و هم به هنگام فروش و تقسیم بر فقرا و نیازمندان. 

حقیقت این است که امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمی‎شد و می‎دانست که بهترین کاراز نظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى که ما هرگز ازعمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. 

امام خود درباره باغش می‎فرمود: «وقتى خرماها می‎رسد، می‎گویم دیوارها را بشکافند تا مردم وارد شوند وبخورند. همچنین می‎گویم ده ظرف خرما که بر سر هر یک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هر یک، یک مد خرما بخورند. آن گاه می‎خواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هر کس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته) یک مد خرما ببرند. 

پس مزد باغبان و کارگران و... را می‎دهم و باقى مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم می‎کنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم می‎ماند.



تجارت

امام صادق(علیه السلام) نه تنها پیروان و یارانش را به کارهاى درست و تجارت صحیح تشویق می‎کرد بلکه خود نیزگاهى به تجارت می‎پرداخت اما نه به دست خویش، بلکه سرمایه‎اش را در اختیار کارگزاران و افراد مطمئن قرار می‎داد تا با آن تجارت کنند.

چون می‎شنید که سودى برده و روزى به او رسیده شادمان می‎شد. با این حال بر تجارت سالم بسیار تأکید داشت و هنگامى که کارپرداز وى ـ مصادف ـ که با سرمایه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى کلان بازگشت فرمود: «این سود خیلى زیاد است با کالاها چه کردید که چنین سود هنگفتى به دست آوردید؟»

مصادف پاسخ داد: چون به مصر نزدیک شدیم از کاروانهایى که از مصر مى‎آمدند از وضع کالاى خویش پرسیدیم. دانستیم که این کالا مورد نیاز مردم مصر است و در بازار آنجا بسیار نایاب است. از این رو با هم پیمان بستیم که کالایمان را جز در برابر هر یک دینار سرمایه یک دینار سود، کمتر نفروشیم، این بود که سود زیادى بردیم. امام(علیه السلام) فرمود: «سبحان الله، علیه مسلمانان هم پیمان می‎شوید که کالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود کمتر نفروشید!» سپس اصل سرمایه‎اش را برداشت و فرمود: «من را به این سود نیازى نیست. اى مصادف، چکاچک شمشیرها از کسب روزى حلال آسان‎تر است.»

چون امام(علیه السلام) این گونه سود بردن را اجحاف در حق مسلمانان می‎دانست به کارگزار خود اعتراض کرد و از آن سود چیزى بر نگرفت. 




آموزش نیکی‎ها

حضرت آن چه را که می‎خواست به دیگران بیاموزد عملی می‎آموخت. بر هیچ معروفى امر نمی‎کرد، جز آن که خود بیشتر و پیشتر از دیگران بدان عمل می‎کرد و از هیچ منکرى نهى نمی‎کرد، جز آن که خود همیشه از آن اجتناب می‎نمود. به یارانش می‎فرمود: «کونوا دعاة للناس بغیر ألسنتکم» یعنی: مردم را به غیر زبانتان به نیکى فرا خوانید.

یکى از بستگان امام صادق(علیه السلام) از آن حضرت بدگویى کرده بود. وقتى به آن حضرت خبر رسید بدون آن که عکس‎العمل شدیدى از خود نشان دهد، با آرامش برخاست و وضو گرفت ومشغول نماز شد. یکى از حاضران به نام «حمّاد لحّام» می‎گوید: من گمان کردم حضرت می‎خواهد آن شخص را نفرین کند ولى برخلاف تصور خود دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا کرد: «خدایا من حقّم را به او بخشیدم، تو از من بزرگوارتر و سخى‎ترى او را به من ببخش و کیفر مکن!»




باز داشتن از بدی‎ها

امام صادق(علیه السلام) شنیده بودند که از مسلمانان مردى به نام «شقرانى» شراب خورده است و به دنبال فرصتى بودند که نهى از منکر کنند. روزى او براى دریافت سهمى از بیت المال نزد حضرت آمد. حضرت ضمن این که سهمى از بیت المال به او دادند با لحنى ملاطفت آمیز فرمودند: «کار خوب از هر کسى خوب است، ولى از تو به واسطه آشنایى که با ما دارى و آزاد شده پیامبر هستى زیباتر است. و کار بد از هر کسى بد است، و از تو به خاطر همین انتساب زشت‎تر و قبیح‎تر است.»

شقرانى با شنیدن این جمله دانست که امام از شراب‎خوارى او آگاه بوده و در عین حال به او محبت کرده است. نادم گشت و در درونش تحولى ایجاد شد.




اختصار در سخن

از ویژگى‎هاى تمام معصومین(علیهم السلام) اختصار در سخن و خطابه و پرهیز از سخنان زاید بوده است. امام صادق(علیه السلام) می‎فرماید: «ثلاثة فیهنّ البلاغة: التقرّب من معنى البغیة و التعبّد من حشو الکلام و الدلالة بالقلیل على الکثیر» یعنی: سه چیز از بلاغت است: استفاده از رساترین عبارات براى رسانیدن مطالب، و دورى از سخنان زاید و بیهوده که شنونده را خسته می‎کند، و استفاده از جملات کوتاه و پرمعنا.



مهمان‎نوازی

ابن ابى یعفور می‎گوید: شخصى نزد امام صادق(علیه السلام) میهمان بود. میهمان برخاست تا برخى از کارهاى منزل آن حضرت را انجام دهد. وى نپذیرفت و خودش آن کار را انجام داد. آن گاه فرمود: «پیامبر(صلّی الله علیه وآله) از به کار گرفتن میهمان نهى نموده است.»

مالک بن انس، فقیه مدینه می‎گوید: هرگاه نزد امام صادق(علیه السلام) می‎رفتم، آن حضرت بالش به من می‎داد تا برآن تکیه کنم. او ارج و منزلتى برایم قال بود و می‎فرمود: «مالک! دوستت دارم.» من از این گفته او خرسند می‎گشتم و به این جهت، حمد و سپاس الهى را به جاى مى‎آوردم.
 



همزیستی و مدارا

امام صادق(علیه السلام) شیعیان رابه همزیستى با اهل سنت دعوت می‎کرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوى نشوند وهم بتوان احکام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل کرد.

ازاین روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار می‎شد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیر پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمی‎شد. 

از جمله در یکى از سفرها، امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود. امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد.

هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى آب، شراب آوردند. وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‎درنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: «رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) فرمود: «ملعون من جلس على مائده یشرب علیها الخمر» یعنی: ملعون است کسى که در کنار سفره‎اى بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود.»




شجاعت

امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه‎اى به سختى می‎ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق‎طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس‎العمل تندى رو به رو شود. 

لذا وقتى منصور در حالی که از مگسی که وی را آزار می‎داد عصبانی شده و از امام پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ امام فرمود: «تا جباران را خوار کند.» و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى کرد.

و آن گاه که فرماندار مدینه در حضور بنى‎هاشم در خطبه‎هاى نماز به على(علیه السلام) دشنام داد، امام(علیه السلام) چنان پاسخ کوبنده‎ای به وی داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانه‎اش راهى شد.



برخورد با حاکمان

امام حتى در مجالس عمومى خلیفه حاضر نمی‎شد زیرا حکومت را غاصب می‎دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این کار از ناحق بودن آنان، چشم‎پوشى می‎شد و تنها زمانى که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن جا می‎رفت؛ لذا منصور ضمن نامه‎اى به ایشان نوشت: چرا تو به مانند سایر مردم اطراف ما نمى‎آیى؟ امام(علیه السلام) در پاسخ نوشت: «نزد ما چیزى نیست که به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست که به آن امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى که بیاییم و به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و آنچه که اکنون دارى آن را بلا و عذاب نمی‎دانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم.»

منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنى. امام(علیه السلام) پاسخ داد: «کسى که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمی‎شود و کسى که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمی‎کند.» 




تأکید بر ذکر نام خدا

مرازم بن حکیم می‎گوید: امام صادق(علیه السلام) دستور داد تا نامه‎اى براى او نوشتند. در آن نامه جمله انشاء الله را ننوشته بودند. نامه را خواند و فرمود: «چگونه امیدوارید که این کار (که به خاطر آن این نامه نوشته شده است) به سرانجام برسد، در حالی که در آن جمله انشاء الله وجود ندارد!» آن گاه دستور داد آن جمله به نامه اضافه گردد.






  • گسیختن
  • تازیانه
  • کارت شارژ همراه اول